روش تحقیق

روش تحقیق

اینجانب فاطمه جعفرنیادانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت امورفرهنگی دانشگاه آزاداسلامی -واحدعلوم تحقیقات میباشم هدف از ایجاد این وبلاگ آشنایی روش تحقیق میباشد(امیدوارم مطالب ارائه شده مفید باشد)
روش تحقیق

روش تحقیق

اینجانب فاطمه جعفرنیادانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت امورفرهنگی دانشگاه آزاداسلامی -واحدعلوم تحقیقات میباشم هدف از ایجاد این وبلاگ آشنایی روش تحقیق میباشد(امیدوارم مطالب ارائه شده مفید باشد)

نشانه شناسی

مقدمه:

علم نشانه شناسی 

(1) علمی است که اگر چه نیاز به شکل گیری‌اش بیش از یک قرن احساس می­شد، اما تا دهه 60 قرن بیستم که همزمان با ظهور پست مدرنیسم و تفکرات پساساختارگرا بود، امکان ظهور و شکل گیری را به صورت جدی نیافت. نشانه­شناسی علم مطالعه نشانه­ها و به بیان دیگر علمی است که به مطالعه سیستماتیک تمامی فاکتورهایی که در ایجاد و یا تأویل نشانه و یا در فرایند دلالت(2) دخیل­اند، می­پردازد. پس نشانه شناسی آن مواردی را موضوع مطالعه خود قرار می­دهد که برای انسان معنادار باشند. از این رو نشانه شناسی با توجه به ماهیتی که دارد به حوزه های مختلف علمی ربط پیدا می کند و به هرکدام یک سری خدمات ارائه می دهد. از علوم اجتماعی مثل جامعه شناسی، انسان شناسی، ارتباطات و... گرفته تا هنر، علوم تجربی، ریاضیات و هر آنچه که با پدیده‌های معنادار برای انسان سروکار داشته باشد، همه و همه می­توانند در نشانه­شناسی مورد بحث قرار بگیرند.

یکی از موضوعات مورد بررسی در نشانه­شناسی که بخصوص در دهه­های اخیر مورد توجه اندیشمندان نشانه شناسی روسیه و انگلستان قرار گرفته است، نشانه شناسی فرهنگی(3) است. در این نوشتار مختصر می­خواهیم نگاهی گذرا به این موضوع داشته باشیم و مفهوم فرهنگ را در نشانه شناسی فرهنگی مورد بررسی اجمالی قرار دهیم:

نشانه شناسی فرهنگی:

نشانه شناسی فرهنگی در سال 1973 با میراث فرمالیسمِ(4) روسی و محفل زبان شناسی پراگ (5) به دور از ساخت گرایی(6) پا به عرصه وجود نهاد. سال 1973 سالی است که در آن اتفاقات جالب توجهی رخ داد. در این سال کتاب­های بسیاری نوشته شدند، که به طور عمده بر مطالعه فرهنگ، رشد نشانه شناسی و نشانه شناسی فرهنگی، تأثیر گذار بودند و تجانسی را میان ­این­ها به وجود آوردند. از جمله آثار این دوره که مهم­ترین نقش را در ورود به این­گونه مباحث داشت، «رساله­هایی در باب مطالعات نشانه شناسیِ فرهنگ­ها» می­باشد. این آثار، نشانه­شناسی فرهنگی را دانشی عنوان می­کند که وابستگی­های کارکردی میان نظام­های نشانه­ای مختلف را مورد مطالعه قرار می­دهد.

البته شایان ذکر است که در سال 1984، در لندن فعالیت­های بسیاری در زمینه نشانه شناسی فرهنگی آغاز شد. که در طی آن، «کلکر»(7) کوشید تا نشانه شناسی فرهنگی را با سایر رشته­های علمی­ که به فرهنگ گرایش دارند، پیوند بزند. پس ما با دو مکتب در نشانه شناسی فرهنگی مواجه هستیم: مکتب تارتو(8) در روسیه و مکتب لندن(9) در انگلستان. ما در اینجا تنها به نشانه شناسی فرهنگی در مکتب تارتو می­پردازیم.

مکتب تارتو در دهه 1960توسط یوری لوتمان(10) بنا شد. فعالیت­های او را باید بخشی از سنت نشانه شناسی فرمالیسمِ ساختارگرا به شمار آورد، اما به شکل گیری نشانه شناسی فرهنگی نیز کمک زیادی کرد. هدف او به وجود آوردن یک نظریه نشانه شناسی فرهنگی بود.

لوتمان و مکتب تارتو مسکو، نشانه شناسی فرهنگی را دانشی عنوان کردند که وابستگی­های کارکردی نظام­های نشانه­ای(11) را که به صورت رایج و سیار در  فرهنگ وجود دارند، مطالعه می­کند. این امر این پیش فرض را در نظر دارد که امکان توصیف نظام­های نشانه­ای اصیل به صورت عملیاتی و کاربردی وجود دارد، اما این نظام­های نشانه­ای تنها در ارتباط با یکدیگر و اثر گذاری متقابل، می­توانند نقش خود را ایفا ­کنند. در کلِّ جهان نشانه­ای فرهنگ ، نظام نشانه­ای بسته­ای وجود ندارد و همه نظام­های نشانه­ای با یکدیگر ارتباط دارند و با هم داد و ستد می­کنند. در فرهنگ  متونی وجود دارند که به عنوان اجتماعی از نشانه­ها کارکرد پیدا می­کنند. معنای چنین متونی از طریق معنای نشانه­­ها، حاصل می­شود. یعنی ما زمانی می­توانیم معنای این متون را بفهمیم که معنای نشانه­های موجود در آن را درک کرده باشیم.

مفهوم فرهنگ در نشانه شناسی فرهنگی:

«تفکر بوم شناختی در مورد برهمکنش ساختارهای مختلف نشانه شناختی و زبان­های متفاوت، نشانه شناس فرهنگی مکتب تارتو، یوری لوتمان را به ابداع اصطلاح «سپهر نشانه­ای»(12) برای ارجاع به «پرسش از تمام فضای نشانه شناختی فرهنگ» رهنمون شد.» (13)

لوتمان مفهوم سپهر نشانه­ای را در حقیقت از زیست کره(سپهر زیستی)(14) ورنادسکی وام گرفت. این مفهوم در ارتباط با محیط زندگی مطرح شد. توضیح بیشتر آنکه همانطور که ما در یک زیست کره زندگی می­کنیم و در یک محیط طبیعی قرار گرفته­ایم، نظام­های نشانه­ای نیز از هر سو ما را احاطه کرده­اند طوری که در فضایی از نشانه­ها به سر ­می­بریم. و این فضا است که در حقیقت، نوع نگاه ما را به جهان شکل می­دهد.

با توجه به آنچه گفته شد فرهنگ را می­توان یک نظام نشانه­ای کلان دانست که نظام­های نشانه­ای متعددی را دربرمی­گیرد. در حقیقت مجموعه نظام­های نشانه­ای که در کنار هم قرار می­گیرند، مثلاً نظام نشانه­ای ادبیات، نظام نشانه­ای سینما، نقاشی و... در نهایت یک فرهنگ را تشکیل می­دهند.

در نشانه شناسی فرهنگی، فرهنگ معنادار در مقابل طبیعت بی­معنا مطرح می­شود. طبیعت(15) یعنی آنچه که به انسان کاری ندارد. طبیعت به معنی­ چیزهایی است که انسانی نشده و برای انسان فاقد معناست. پس هر آنچه که در  زمین و بیرون از آن مورد توجه ما قرار بگیرد و ما بر روی آن اسمی بگذاریم خارج از مفهوم طبیعت و داخل در مفهوم فرهنگ است.

پس آنچه برای یک نشانه شناس مرز طبیعت و فرهنگ را مشخص می کند، تعریف­های بیولوژیک نیست. نوع نگاه نشانه شناس این است که ارتباط هر چیزی را با معناداری‌اش برای انسان می سنجد. اگر چیزی برای انسان معنادار بود، در حوزه نشانه شناسی، دلالت و فرهنگ قرار می گیرد و در غیر این صورت نه؛ حتی اگر آن چیز برای موجود هوشمند دیگری دارای دلالت باشد.

از این رو جهان همواره بر اساس فرهنگی که ما را احاطه کرده است، تعریف می­شود. فرهنگی که متشکل از نظام­های نشانه­ای متعدد است و جهان بینی ما را شکل می­دهد.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.