روش تحقیق

روش تحقیق

اینجانب فاطمه جعفرنیادانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت امورفرهنگی دانشگاه آزاداسلامی -واحدعلوم تحقیقات میباشم هدف از ایجاد این وبلاگ آشنایی روش تحقیق میباشد(امیدوارم مطالب ارائه شده مفید باشد)
روش تحقیق

روش تحقیق

اینجانب فاطمه جعفرنیادانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت امورفرهنگی دانشگاه آزاداسلامی -واحدعلوم تحقیقات میباشم هدف از ایجاد این وبلاگ آشنایی روش تحقیق میباشد(امیدوارم مطالب ارائه شده مفید باشد)

خلاصه ای از فصل پنجم -کتاب لیندلف

بیگانه ها از طریق ارتباط برقرار کردن – پرسیدن ، بیان برداشت ها ، رابطه برقرارکردن ، و امثال آن – می آموزند. به این ترتیب، پژوهشگران کیفی ، - که بیگانه های حرفه ای اند- از کنش های نمادین اشباع می شوند. و همین پدیده ها ، موضوع پژوهش ، ابزارهای مطالعه آن موضوع ، و ابزارهای بیان دانش دیریاب درباره دیگران را تشکیل می دهند. پژوهشگران در این فرایند نباید تنها به یادگیری قواعد زبان شناختی فرهنگ جدید بسنده کنند، بلکه باید راه های تازه احساس کردن را نیز بیاموزند. بنابراین ، فراسوی هر زبان جدید، کاربردهای اجتماعی آن زبان قرار دارد. و تنها می توان آن ها را در زندگی واقعی و با زیستن آنها آموخت.

سه روش اصلی کار میدانی ، مشاهده ، مشاهده مشارکتی ، و یادداشت نگاری میدانی است . کار میدانی ایجاب می کند که پژوهشگران به شکلی سنجیده از تجربه های پیشین خود و هر آنچه به نظرشان قطعیت دارد، دست بشویند. این امر آنان را ملزم می سازد موضعی کنجکاوانه در پیش گیرند و نسبت به موارد خلاف انتظاری که ممکن است در آنان احساس ناامیدی ، تحقیرشدگی ، و شکنندگی ایجاد کند، آزاداندیشانه برخورد کنند . بعلاوه کار میدانی مستلزم توجه صبورانه به ویژگی های تکراری کنش های اجتماعی است.

فناوری نرم به همه ابزارهای حسی و مفهومی اشاره می کند که یک انسان پژوهشگر آنها را به کار می برد. منظور او از «نرم »این است که مشاهده بر مبنای قواعدی انجام می شود که بنیادی متلون دارند و انعطاف پذیرند. در این فرایند، پژوهشگر ویژگی های منحصر به فرد یک فرد، ابژه ، یا رخداد معین را مشاهده، و آن ها را با دیگر پدیده های مرتبط مقایسه می کند تا شباهت ها و تفاوت هایشان را بشناسد. و این ها با توجه به ویژگی های ظاهری یک ابژ شروع می شود.

در اصل مشاهده نظام مند به این معناست که مشاهده گران به موارد زیر عمل می کنند:

-         مدت زمان قابل توجهی را صرف پرداختن به موضوع مورد بررسی می کنند(مداومت).

-         چگونگی انجام مشاهده را توصیف می کنند(وضوح)

-         هوشیارانه و مبتکرانه کار مشاهده را انجام می دهند و برای تغییرات فی البداهه جایی درنظر می گیرند( روشمندی)

-         توجهشان را به شیوه هایی که در بردارنده آموزش های حرفه ای و انگیزه های فردی شان است ، متمرکز می کنند( مشاهده کردن ).

-         آگاهانه و گزینشگرانه بر پدیده های پیچیده متمرکز می شوند و مشاهدات خود را خلاصه می کنند( بازگویی )

-         مشاهدات خود را بر پایه روابط بین مکان ها ، افراد، و فعالیت ها بنا می کنند( موقعیت های اجتماعی )

-         تلاش می کنند بین جنبه های خاص و بی واسطه کنش اجتماعی و اثرات

معنوی و درازمدت آن تمایز قائل شوند( ارتباط با بافتار طبیعی رخدادها)

 

نکته مهم در این جا آن است که چارچوب های عاطفی ، شناختی ، و فرهنگی پژوهشگر در طول پژوهش، در قبال تغییر باز و آزاداندیشانه عمل می کنند. به این ترتیب ، موفقیت مشاهده به آنچه مشاهده گر با مشارکت خود در طول پژوهش می آموزد و بهره ای که از آن می برد، بستگی دارد.

مشاهده مشارکتی ، به مفهوم سنتی اصطلاحی است که برای توصیف مهارت حرفه ای تجربه کردن و ثبت رخدادها در محیط های اجتماعی به کار می رود( گانز، 1993) . و با وجود این که این اصطلاح گاه به صورت مترادف برای اشاره به کل پژوهش های کیفی به کار گرفته می شود؛ دقیق تر خواهد بود اگر آن را ناظر به شیوه های روش شناختی خاص بدانیم ، بودن در حضور دیگران به صورتی مداوم و داشتن جایگاه کسی که بخشی از زندگی آنهاست.

در این فرایند پژوهشگر با الهام از تجربیات خود می کوشد تصوری از آنچه انگیزه کنشگران از اجرای آن کنش هاست ، پیدا کند. محصول نهایی او توصیف این تعامل هاست و این توصیف ها نشان می دهند که مشارکت کنندگان چه دلیل موجهی برای حضور همدیگر می آورند و چگونه رفتارهای یکدیگر را ارزیابی می کنند.

بخش عمده ای از مشاهده مشارکتی گفتگوست . این گفتگو با گفتگو در مصاحبه متفاوت است . چرا که در این جا گفتگو در وضعیتی متفاوت با وضعیت مصاحبه رخ می دهد. مصاحبه های غیررسمی غالباً در خلال رخدادهایی انجام می شود که مشارکت کنندگان دوران «پرملال» یا «تاریکی» را تجربه می کنند .

 

مشاهده مشارکتی کارآمد

اعتبار مشاهده مشارکتی ناشی از حضور پژوهشگر در عرصه است. معمولاً مشاهده و مشارکت، با هم رخ می دهند، حتی اگر همیشه یک دست و هماهنگ نباشند، در نتیجه ، توانایی پژوهشگران در راستای دو خط موازی گسترش می یابد:

1-   تجربه مشارکت در گروه موجب می شود پژوهشگران هر روز بیش تر در انجام کارها به شیوه ای که احترام آزمودنی ها را برانگیزد، مهارت پیدا کنند.

2-   تجربه مشاهده باعث می شود روز به روز مهارت ایشان در توصیف روشن ، تفصیلی و مرتبط با نظریه افزایش یابد.

 

تحمل در حاشیه بودن

مشاهده گران مشارکت کننده ، واقعاً و اصالتاً جایگاهی حاشیه ای دارند و در تعارض بین گروه های اجتماعی ، حالات روان شناختی ، و هدف های پژوهش قرار دارند . در واقع، تجربه مشاهده مشارکتی تجربه ای است که معمولاً متضمن تضادهایی است و اغلب در خلال انجام آن دستور کارها مشخص می شود.

معمولاً در نقش بازیگری فرعی در عرصه ظاهر می شوند، هر چند گاه نقشی مهم تر مثل رهبری گروه را ایفا می کنند و همین تغییر نقش ها جبراً بر افشای رخدادهایی که باید به دقت ثبت و ضبط کنند، تاثیر می گذارد . زمان حضور پژوهشگران هم در میدان (حتی اگر با تجربه باشند) کوتاه است .

بنابراین با جابه جا شدن پژوهشگران بین مرکز و حاشیه ، سرشت و ماهیت تعهدات ایشان نسبت به هدف ها هم متناسب با موقعیتی که در آن قرار می گیرند، تغییر می کند.

تقریباً در همه پژوهش های کیفی ، پژوهش گران بین دو دنیا در حال تعلیق اند و می کوشند بین دنیایی که آن را «خانه» خود می دانند و دنیای موقتی (میدان پژوهش) که آن را انتخاب کرده اند ، پیوند بر قرار کنند.

دو چیز برای مفید و کارآمد بودن در میدان پژوهش بسیار اساسی است ؛ توانایی تحمل حاشیه ای بودن ، و برخورد با حاشیه ای بودن به منزله فرصتی برای آموختن نحوه مدیریت آزمودنی ها.

مفهوم تنوع ضروری ، برگرفته شده از دانش سیبرنتیک و قائل به آن است که تنوع مولفه های نظام های زیست شناختی و اجتماعی باید دست کم به اندازه تنوع مولفه های زیست بومی آن ها باشد.

بنابراین ، پژوهشگرانی که با عقاید، مختلف آشنا هستند و از دانش وسیعی برخوردارند، در مقایسه با کسانی که دانش کمتری دارند و نظام های عقیدتی شان ساده تر است ، در بهره گیری از فضاها و محیط های پیچیده توانمندترند. به گفته ویک ( 1985) هر اندازه فرد بتواند بیشتر بر عقاید متعارض و رقیب احاطه داشته باشد، بیشتر می تواند از معمای کنش های واقعی اجتماعی سردربیاورد. «تنوع ضروری» تعبیر دیگری است از آنچه برخی آن را «تحمل ابهام» خوانده اند و به قول معروف نبوغ عبارت از توانایی داشتن دو یا چند ایده متناقض درآن واحد است.

سوگیری بصری پژوهشگر هم بر چگونگی انجام کار میدانی و هم بر نگارش های روش شناختی درباره کار میدانی او تاثیرگذار است و همین اصطلاح های مشاهده کردن و تماشاکردن که ما به کار می بریم( شاتزمن و اشتراوس، 1973) حاکی از آن است که آنچه در میدان پژوهش رخ می دهد، بیش از هر چیز شامل نگاه کردن ، نگریستن ، براندازکردن ، و متمرکز شدن است . حتی گفته شده که مشاهده گران مشارکت کننده باید بکوشند از دوربین تقلید کنند. چندان که گویی هدف ، رقابت با فناوری های بصری است.

دیداری گرایی مشکل روش شناختی دارد. به این معنا که طیف وسیعی از دیگر شیوه های حسی را که از قضا می توانند برای کار میدانی بسیار مفید باشند، حذف می کند. در این جا نکته مهم این است که پژوهشگران در میدان های پژوهش با گوشت، پوست و استخوانشان حضور فیزیکی دارند( کانکوثر گود، 1991). و این که گویند تجربیات حسی، غریزی و عاطفی آنان از محتواهای به

اصطلاح ارزشمند شناخت عقلانی شان جداست، یک سخن قراردادی است.

از پژوهشگران خواسته می شود تعصبات را پایش کنند و نشان دهند که چگونه این تعصب ها برشناخت و تفسیر آن ها از رخدادها تاثیر می گذارد.

تفاوت معنادار در تجربه تجسم و عینیت بخشیدن، دقیقاً همان چیزی است که پژوهشگر باید در ارزیابی عرصه به آن دقت کنند.

سوگیری بصری ما را متقاعد می کند که عمل نگریستن ، به اصلی که سامان بخش محیط است، تجسد و عینیت می بخشد. اگر دقت نکنیم ، ممکن است به اشتباه گمان بریم این عادت ما به دیدن است که تعیین می کند چگونه رخدادها برای مشارکت کنندگان معنادار می شود. دو نکته کاربردی می توان پی برد: نکته بدیهی تر باید دریچه حواسمان را به تمام طعم ها ، بوها ، خلق و خوها مورد مطالعه مان باز کنیم . مشاهده گران توانا باید در شناخت ترکیب های حسی خاص مهارت پیدا کنند تا بتوانند رخدادهایی را که به نظر آزمودنی ها اهمیت دارد ( مثل رقص و پایکوبی در مجالس جوانان ) بهتر درک کنند. نکته دوم این است که بدن کسانی که کار میدانی می کنند ، ابزار پژوهشی مهمی است و تا آنجا که ممکن است باید به خوبی ( با استراحت کافی و تغذیه مناسب) از آن مراقبت شود تا حساسیت آن دچار آسیب نشود.

باوجود این هدف این فرایند سازمان دادن شواهد است به نحوی که به بهترین تبیین ممکن بینجامد، حتی اگر این تبیین با فرض های نخستین پژوهشگر مغایر باشد یا آن را تضعیف یا رد کند . در واقع ، تدوین تبیین ها و تحلیل ها زمانی آغاز می شود که مشاهده گر پدیده را در زمان واقعی تجربه و بررسی کند. یکی از معضلات مشاهده این است که رخدادهای مرتبط و غیر مرتبط  به یک اندازه زودگذرند و تنها زمانی می توان آنها را از هم تمیز داد که در حال ناپدید شدن هستند. مشاهده گران باید بتوانند بر پایه معیارهایی که به تدریج در طول زمان می شناسند، تصمیم بگیرند چه چیز مهم وچه چیز بی اهمیت است.

کسانی که پژوهش میدانی انجام می دهند ، باید آماده پذیرش چند «دروغ» یا اسطوره درباره اخلاق حرفه ای خود باشند. این اسطوره ها ، تصویری از پژوهشگرانی که در عمل پایبند جلب رضایت آگاهانه مشارکت کنندگان ، همدلی ، افشای شرافتمندانه رخدادها، گزارش دقیق ، و مشاهده بدون مزاحمت اند ، به ما می دهند . با وجود این درپس این اسطوره ها ، واقعیت هایی خشن، چون رضایتنامه گرفتن های فوری ، بی علاقگی دوسویه( پژوهش گر و آزمودنی ) ، فریب دادن های راهبردی ، بازسازی خلاقانه رخدادها، و عملاً دست بردن در این رخدادها نهفته است .

برای این که پژوهشگران بتوانند پیش بینی کنند که ممکن است با چه چالش های روبرو شوند . فهرستی از وسوسه هایی که پژوهشگران نوعاً در پژوهش میدانی با آنها روبرو می شوند ، فراهم کرده است. و این وسوسه ها عبارتند از:

1-   این ادعای نادرست که شاهد صحنه ای بوده اند .

2-   تظاهر به مشاهده یا مشارکت در واقعه ای در حالی که واقعیت چنین نبوده است .

3-   ادعای داشتن دانش مستقیم و دست اول از رخدادها در حالی که این دانش با استفاده از ابزارهای غیر مستقیم فراهم آمده است .

4-   معرفی وقایع برنامه ریزی شده به عنوان وقایعی که خود به خود اتفاق افتاده اند و

5-   درست وانمود کردن راهبردهای نادرست.

در مجموع پژوهشگران میدانی می توانند به سادگی با روی باز، برخورد گرم و غیر متظاهرانه از برخی معضلات بپرهیزند یا دست کم از شدت آنها بکاهند. همچنین ، پایبندی آنان به اخلاق به این معناست که باید امکان تردید را به مردم بدهند، با مردم همراه شوند، و از جر و بحث زیاده از حد بپرهیزند( قاین ، 1993) این ها همه راهبردهای دراز مدتی هستند که منشاء خیرند و می توانند به نوبه خود به پذیرفته شدن پژوهشگران در فعالیت های گروهی و برقراری روابط صادقانه بینجامند. به قول گویا، «آدم های خوب ، داده های بهتری به دست می آورند».

تاثیر هویت های فرهنگی پژوهشگران بر کارمیدانی ، به موضوع پژوهش تبدیل شده است . و اهمیت آن روز به روز بیشترمی شود. منظور از هویت ها شرایط نسبی، چند وجهی ، و همزمانی است که پژوهشگران میدانی و به منظور دقیق تر کنشگران اجتماعی آگاه را از دیگران متمایز می کند. این شرایط شامل نژاد و قومیت، جنسیت ، طبقه ، سن ، و امثال این ها می شود. و پژوهش هایی که به چنین مباحثی می پردازند، عمدتاً تحت تاثیر نظریه های اجتماعی معاصراند که هویت را نه جوهر «انفرادی» ثابت که فرایند و دستاورد تعامل می دانند. از این منظر ، هویت ، آن گاه که مشارکت کنندگان با اتکا به شواهد در دسترس، خود و دیگران را به اوصافی منتسب می کنند، به شکلی نمادین ساخته می شود و این صفت های منتسب شده ، حتی اگر آشکارا در گفتارهای دوسویه رد و بدل نشوند ، به مشارکت کنندگان کمک می کنند. از موقعیت های خاص رفع ابهام کنند و روابط پایدار و بادوامی برقرار سازند.

این شرایط متضمن نکاتی کاربردی برای مطالعه میدانی است . نکته اصلی این است که پژوهشگران باید امتیازات مبهم مربوط به مشخصات ظاهری ( مثل رنگ پوست، حالت موها) ویژگی های اجتماعی ( مثل سطح سواد)، و «سرمایه های فرهنگی»(مثل دانش درباره معناها و اعمال گروه مورد بررسی) خود را به درستی ارزیابی کنند. همان گونه که این مولفه ها به شکلی یگانه و منحصر به فرد در پژوهش گران میدانی ظاهر می شوند ، در افراد مورد بررسی هم زمینه هایی از تشابه و تفاوت ایجاد می کنند. در نتیجه ، پژوهشگران میدانی و مشارکت کنندگان ، یکدیگر را مانند یک متن می خوانند و تعامل این متن ها و تغییر و تاثیرشان بر یکدیگر چالش ها و فرصت هایی به وجود می آورد.

بنابراین ، هویت های پژوهشگر، می تواند مبنای ایجاد ارتباط او و کسانی که خصوصیاتی شبیه او دارند بشود. و همین قابلیت ، اغلب پژوهشگران را تشویق می کند گروه ها و موضوع های آشنا را مطالعه کنند. پژوهشگران زن ، موضوع های مرتبط با زنان. اما آشنایی و پیوند، تضمین کننده موفقیت نیست . غالباً همان طور که بین گروه ها تفاوت وجود دارد ، در درون گروه ها هم تفاوت هست. شباهت اعضای گروه در یک مولفه جلب می کند. هرنقش دو نوع خصلت دارد: خصلت عام، و خصلت خاص و وابسته به موقعیت . خصلت عام طیفی از کیش ها ، الزام ها و حقوق اجتماعی با دیگران را در بر می گیرد  و خصلت وابسته به موقعیت شامل سازگار سازی خویش با مردمانی ویژه در موقعیت های ویژه است. مشاهده گران مشارکت کننده اغلب نقشی را که از پیش در محیط در دسترس است، می پذیرند یا آن را متناسب با مقاصدشان تغییر می دهند( السن و ویتاکر، 1967)و گاه نقشی جدید را با موافقت و کمک کنشگران عرصه می سازند. در هر صورت، سازگار شدن با یک نقش نباید با تظاهر و تصنع همراه باشد. در واقع باید آن نقش را زندگی کرد و با مسائل خاص آن در گیر شد و از این طریق است که انواع به خصوصی ازمشاهده امکان پذیر می شود.

 

نقش های مبتنی بر میزان مشارکت

غالباً مفهوم نقش ها در مطالعه میدانی متضمن نوعی گونه شناسی است و یکی از این گونه شناسی ها ایفای نقش بر پایه میزان مشارکت پژوهشگر در عرصه است .

در برخی موارد به دلایلی چون غیر عملی بودن یا توقع حفظ محرمانه بودن و فضای خصوصی گروه افشای هویت پژوهشی گزینه خوبی به نظر نمی رسد. پژوهشگران کیفی ، اغلب به دلایلی نقش مشارکت کمتر و کامل را نمی پذیرند.نخستین دلیل این که در این نقش آزادی عمل پژوهشگران و توانایی آنان برای برقراری روابط خاص با دیگر اعضاء بسیار محدود می شود.

دلیل دوم: تجزیه هویت پژوهشگر کاری سخت و مخاطره آمیز است و همواره نگرانی کنار رفتن نقابی که به چهره زده است، با پذیرش این نقش همراه است . مشارکت کنندگان کامل برای مقابله با این وضعیت ناراحت کننده و دردسرساز مجبورند بارها عقب نشینی و تجدید سازمان کنند.

سومین دلیل این که پژوهشگرانی که امکان تامل ورزی وسیع و کارگروهی نداشته اند، ممکن است نتوانند در مقام تحلیل، فاصله با موضوع خود را حفظ  کنند. این پدیده که آن را «بومی شدن» می نامند؛ با معایبی چند همراه است : مثل افراط در پذیرش ایدئولوژی گروه ، مشارکت بدون تامل در آیین ها ، طرفداری غیر انتقادی از منافع گروه و کوتاهی در مستندکردن اتفافاتی که برای گروه رخ میدهد.

آخرین دلیل این که مشارکت کامل ، پرسش های جدی در باره ملاحظات اخلاقی مطرح می کند و گرچه منازعه بر سر قابل قبول بودن پژوهش های مبتنی بر فریب و پنهانکاری در مطالعات علوم انسانی همچنان ادامه دارد. (پانچ،1986) مشارکت کامل نوعاً سوء استفاده از اعتماد مردم نسبت به انگیزه های همدیگر در زندگی روزمره تلقی می شود ، و این می تواند نشانه ای از عدول از موازین حفظ حقوق آزمودنی ها باشد.

مشارکت کننده مشاهده گر . در این نقش پژوهشگران با اعلام آشکار هدف خود وارد محیط پژوهش میشوند . در نتیجه می تواند عرصه را از یک یا چند منظر مطالعه کنند. در این نقش پژوهشگران مقدمات کار میدانی را انجام می دهند و پس از بررسی موقعیت های موجود تعیین می کنند که کدام یک از موقعیت ها بهترین منظر را برای بررسی فرهنگ آزمودنی ها فراهم می آورد. مشارکت کامل بیش از این که صرفاً اجرای یک نقش باشد، غرقه شدن کامل در عرصه است در حالی که مشارکت مشاهده گر ایفای نقشی است که به معنای واقعی مزایای مشارکت را دارد .کسانی که با این نقش پژوهشگر آشنا می شوند به گونه ای می دانند که بنیان مشارکت ، انتقال علایق است و آن نوع رابطه با آزمودنی ها که تبادل علایق را ممکن سازد روندی پرزحمت است که ممکن است هفته ها یا ماه ها طول بکشد.

برخلاف مشارکت کننده کامل ، مشارکت کننده مشاهده گر مانند عضوی از گروه که کاملاً با فعالیت های روزمره و واقعیت های ذهنی آزمودنی ها آمیخته و یکپارچه شده ، عمل نمی کند، بلکه مشارکت وی تنها بخشی از «توافق» با دروازه بانان ( یا حامیان ) است ومعمولاً شامل یکی از انواع مشارکت های پاره وقت ، موقتی ، داوطلبانه و یا «ایفای» نقش است . در نتیجه ، مسئولیت هایی که مشارکت واقعی در گروه بر دوش پژوهشگر می گذارد ، مسئولیت هایی کامل دایمی و الزام آور نیست.

برای کسانی که نقش مشارکت مشاهده گر را می پذیرند، مشارکت در عرصه با نظارت کمرنگ ، یا حتی یا حمایت ، دیگر مشارکت کنندگان مسئول و قابل اعتماد انجام می شود.

مشاهده گر مشارکت کننده. درایفای این نقش ، محور اصلی مشاهده است و مشارکت از آن سرچشمه می گیرد. به عبارت دیگر مشاهده برنامه اصلی برای گردآوری داده هاست . اما این باعث نمی شود پژوهشگر با بی تکلفی و بدون برنامه ریزی قبلی وارد عرضه شود و با مشارکت کنندگان تعامل برقرار نکند.

ممکن است برای مشاهده گر مشارکت کننده فهم پدیده ها مهم باشد اما این اهمیت قایل شدن عمدتاً به منظور ورود به عرصه تقویت حسن روابط در طول پژوهش یا اعتبار بخشیدن به پیشنهادهای پایانی است و پژوهشگرانی که این نقش را برای اجرای پژوهش شان می پذیرند شیوه برخوردشان با دروازه بانان متفاوت با برخورد مشارکت کنندگان مشاهده گراست. آنان اغلب پیشاپیش نوع اطلاعات مورد نیاز ، زمان ، و دیگر منابع ضروری برای دستیابی به داده ها را مشخص می کنند. دروازه بانان هم با اطمینان به این که زندگی گروه بیش از حد آشفته نشده و پژوهش به حوزه های پیش بینی نشده کشیده نخواهد شد. دسترسی پژوهشگر به امکانات و اطلاعات را تضمین می کنند. کسانی که این نقش را می پذیرند در مقایسه با پذیرندگان دیگر نقش ها ، اطمینان بیشتری در باره داده های پژوهش دارند.

مصاحبه روشی رایج برای ایفای نقش مشاهده گر مشارکت کننده است . پژوهشگران به آسانی فهرستی از پرسش هایی با هدف های روشن تهیه می کنند و معمولاً مشارکت کنندگان هم به رفع بدفهمی های ساده – درباره مفهوم پرسش ها در محل می پردازند.

از آن جا که ایفای این نقش متضمن ایجاد ارتباطی کوتاه مدت با مشارکت کنندگان واقعی است عموماً آن را به دلیل ضعف معیارهای مناسب برای پژوهش های تفسیری علوم اجتماعی نقد می کنند. این روش ، پژوهشگر را در گیر مطالعات عمیق و درازمدت در مباحث فرهنگی نمی کند. بسیاری از مفاهیم نظری خود را بر آنچه می بینند تسری دهند و یک چنین قوم مداری ، یا نابینایی نسبت به دیدگاه های دیگران با کار کیفی خوب یا هر نوع کار علمی در تضاد است .

مشاهده گر کامل . «تنها با تماشاکردن می توانی خیلی چیزها را مشاهده کنی ».

نتیجه منطقی کار مشاهده گران کامل با کار مشاهده گران مشارکت کننده شباهت هایی دارد . به این معنا که مشاهده گران کامل بی آن که مشارکت کنندگان متوجه «حضورشان » در عرصه شوند، کار مشاهده را انجام می دهند و نه تنها مشارکت کنندگان آنان را به عنوان پژوهشگر نمی شناسند، اصلاً متوجه حضورشان در عرصه نمیشوند. ایفای این نقش برای بسیاری از پژوهشگران کیفی آخرین گزینه است چرا که عدم «حضور» پژوهشگر موید ارزش «انسان به منزله ابزار پژوهش » است.

مقایسه نقش مشاهده گر کامل با نقش متضاد آن یعنی مشارکت کننده کامل فوایدی دارد : هر دو نقش هایی پنهایی اند و هیچ کس در عرصه به پژوهشی که در حال اجراست واکنشی نشان نمی دهد با وجود این در تجربه ایفای این دو نقش تمایزهای بارزی وجود دارد . نقش مشارکت کامل ، برنامه پژوهش را از طریق فردی که ساده لوحانه در جمع پذیرفته می شود ، محقق می سازد. برعکس نقش مشاهده گر کامل تقریباً خودمدارانه است، چون نبود ارتباط معنادار با مشارکت کنندگان ، مانع تاثیرآنان بر تفسیرهای پژوهشگر می شود . بنابراین اگر خطر «بومی شدن» در کمین مشارکت کنندگان کامل است مشاهده کامل نیز در معرض تهدید تدریجی «قوم مدار شدن» است .

طبیعتاً مشاهده کامل در محیطهایی که در آن ها موانع دسترسی وجود ندارند، بسیار خوب اجرا می شود. عرصه های شلوغ ، فرصت هایی عالی در اختیار مشاهده گران کامل قرار می دهند تا بدون افشا یا توضیح مقاصدشان به مشاهده بپردازند.

عموماً هر اندازه فرد بیشتر با کنش مورد بررسی فاصله بگیرد . می تواند مشاهده گر بهتری باشد. فناوری ها، رایانه ها، امکان ردیابی و ضبط کنش ها را از راه دور و با حداقل امکان شناسایی شدن فراهم می کنند.

ملاحظات اخلاقی مشاهده گر کامل تا اندازه ای با مشارکت کننده کامل متفاوت است . مشارکت کننده کامل به شیوه هایی که از نقطه نظر معیارهای گروه مورد مطالعه معقول و درست به نظر می رسد عمل می کند و همین معمولاً به پژوهشگر کمک می کند منطق اصول اخلاقی گروه را بهتر بفهمد و آن را رعایت کند . مشارکت کننده کامل با آگاهی از هر آنچه به نظر مشارکت کنندگان ارزشمند و معتبر است می تواند از انجام کارهایی که به منافع و مصالحشان آسیب می رساند، بپرهیزد. هر چند هویت مشاهده گران کامل برای کنشگران مورد بررسی ناشناس است . و به همین دلیل کنشگران دلیل چندانی برای تعمق و تامل در تفسیر کنش هایشان یا نتایج بالقوه نشر این تفسیرها ندارند و معضلات احتمالی این روش کاملاً آشکار است.

مثلاً آدلر بر این باورند که تمایز آشکار / پنهان که مورد توجه قرار گرفته ، معیار مناسبی برای متمایز کردن مشارکت ها نیست، و تنها فایده اش دوباره کردن پژوهشگران در دو نقش است نقش مشارکت کننده ای که با آزمودنی ها تعامل می ورزد، و نقش مشاهده گری که به گردآوری داده ها می پردازد.در عوض گونه شناسی مبتنی بر کارکرد ما را به تامل درباره مشغله فکری پژوهشگر و این که او باید درجات متفاوتی از عضویت متعهدانه را بپذیرد، وا می دارد.

آدلر دو نقش مشارکت کامل و مشارکت کننده مشاهده گر را که مورد قبول گولد بود، در سه نقش تازه قرار می دهند: عضو کامل ، عضو فعال، عضو حاشیه ای . و معیار تمیز این سه نقش هم میزان اهمیت ایفای آن ها برای رخدادهای این عرصه است . هر یک از این سه نقش ، الزام ها ، قابلیت ها ، و امکاناتی برای تجربه زندگی اجتماعی فراهم می آورند.

توجه به این نکته مهم است که این نقش ها با یکدیگر مرتبطند و این ارتباط از طریق مفهوم فراگیری به نام تعیین نقش صورت می گیرد.

یعنی در زمان اجرای پژوهش ، چگونه اعضاء تغییر نقش می دهند.

نقش های کارکردی برای اشاره به مشکلات خاص طراحی شده اند و به دلایل بسیار ، هم معنادارتر و هم عملی ترند البته چنانچه نقش پژوهشگران را شکلی خاص از تجربه خود دیگری و جهان تلقی کنیم . اندرسود توصیف چند راهبرد اصلی برای آگاهی از فعالیت های اعضا می پردازد: شاگردی کردن و یادگیری زیرنظر پژوهشگر ارشد، ایفای نقش ، گذراندن دوره آموزشی  استفاده از تجربیات گذشته یا اشتغال های کنونی . سه راهبرد اول پژوهشگر را در موقعیت های آموزشی درگیر می کنند، هر چند ممکن است به لحاظ آموختی ها و آداب ظاهری متفاوت باشند. راهبرد چهارم استفاده از تجربیات گذشته یا اشتغال های کنونی پژوهشگر را وامی دارد نسبت به آنچه تاکنون آموخت دیدگاهی تحلیلی اختیار کند تا بتواند به شکلی نقادانه ساختار دانش خود را مورد بررسی قرار دهد.

اسنو و همکارانش 1968 با اتکا بر مطالعه ای تداومی درباره جنبش های اجتماعی و گروه های حاشیه نشین چهار نقش را تعریف کردند: شک گرایی کنترل شده ، فعال دو آتشه، پژوهشگر شفیق ، متخصص معتمد.

پژوهشگری که نقش شک گرایی کنترل شده را ایفا می کند ، مانند کسی که تازه به آیینی گرویده ، در پی دانستن نظر اعضاء بر می آید: وی همچون تازه واردی که گاه ساده لوح هم به نظر می رسد، نسبت به آرای گروه کنجکاوی و اندکی تردید نشان می دهد. زمانی می توان به ایفای نقش فعال دو آتشه که به معنای پذیرش ابزارها ، هدف ها ، و ایدئولوژی یک گروه اجتماعی است فکر کرد که پژوهشگر بخواهد عقاید گروه را تمام و کمال تجربه کند و از حوادث پشت صحنه تصمیم گیری ها سر در بیاورد.

البته برقراری ارتباط و بازشناسی پدیدارها فرایندی توان فرساست، اما در فرایند مشاهده مشارکتی نقشی بنیادین دارد . نخستین وظیفه پژوهشگران در مشاهده مشارکتی این است که تا آنجا که می توانند به تعداد بیشتری از افراد ، اشیاء و رخدادها توجه کنند. مشاهده باید عاری از داوری باشد و بدون تلاش برای کسب نتیجه و تبیین نظری چگونگی و چرایی مشهودات صورت گیرد.

مشاهده گران در نخستین روزها و هفته ها به دو هدف می پردازند: نخست تلاش برای این که از همان موضع اولیه خود به میدان پژوهش بنگرند، و دیگر این که به دقت همه رفتارها و اشیاء را در میدان مشاهده کنند. برای تحقق هدف نخست باید با راهنمایی همکاران جهت گیری خود را مشخص کنند ، و بدانند که کجا باید بنشینند، کجا بایستند.

تحقق هدف دوم یعنی مشاهده دقیق انواع رفتارها و اشیاء درگروه تلاش پژوهشگران برای پذیرش دیدگاه مشارکت کنندگان درباره معنای چیزها و شیوه معناسازی آنان است . راهبردهای نمونه گیری به پژوهشگر کمک می کند کنش های مهم و قابل مشاهده را شناسایی کند.مهمترین پرسشی که پژوهشگر در این مرحله مدام از خود می پرسد این است که این جا چه خبر است ؟ و این پرسش خود به خود به ذهنش می رسد ، چرا که عرصه برایش تازگی دارد و از خیلی جهات شگفت انگیز است .

در آغاز کار پژوهشگران باید بدانند وضعیت صوری کنشگران گوناگون عرصه ( پدر، مادر، پسر یا دختر، مدیر، معاون، رهبرگروه ، کارگر خط تولید و ...) چگونه است . چون وضعیت صوری افراد متضمن مسئولیت ها و الزامی های رسمی قانونی یا «طبیعی» آنان است . مثلاً میتوان پرسید، این کارگران چه کاری انجام می دهند ؟ رابطه شرح وظایفشان با نحوه انجام کارشان چگونه است ؟
ترسیم این روابط با طرح چنین پرسش هایی موجب آشکار شدن ساختار عرصه پژوهش می شود و آگاهی از این روابط پاسخ های اولیه را به پرسش های اصلی ما خواهد داد . پرسش هایی از این قبیل که کار این شخص در این جا چیست ؟ قرار است این مردم با هم در این گروه یا سازمان چگونه کار کنند؟ آگاهی از وضعیت نسبی کنشگران اجتماعی ، اطلاعات بسیاری درباره این که قرار است آنان چگونه با هم ارتباط داشته باشند، به ما می دهد.

 

عرصه چگونه سازمان یافته است ؟

انتخاب و سازماندهی اشیایی که در عرصه به چشم می خورند ، نشان می دهند که اعضای گروه به چه چیز ها اهمیت می دهند و می خواهند چه تصوری از خود در ذهن افراد و دیگر گروه ها ترسیم کنند. بررسی دکور ، مبلمان، وسایل بازی یا کار ( در محل مورد بررسی ) برای فهم کنش اجتماعی مفید است . و اغلب بدون این وسایل تحقق برخی اعمال ممکن نیست.

برخی اشیاء به محیط ها و قلمروهای خاص معنا می بخشند و پژوهشگران می توانند با استفاده از آنها محیط های متفاوت بسازند. همچنین می توانند از «آثار مادی» فعالیت های انسانی در عرصه یا روش های استفاده مردم از اشیاء برای ایجاد تعامل در محیط بهره ببرند.

تعامل های نخستین چگونه رخ می دهند؟

مشاهده کسانی که برای نخستین بار با گروه تعامل می ورزند، می تواند بیانگر نکته های بسیار باشد. نکاتی از این قبیل که چگونه گروه با تازه واردان آشنا می شود می گیرد.

در نخستین مرحله پژوهش پژوهشگر با افراد بسیاری برای اولین بار ملاقات می کند و این ملاقات های مختصر فرصت هایی طلایی برای تعیین نقش وی فراهم می سازد.

همچنین این موقعیت ها امکاناتی برای تولید اطلاعات زمینه ای درباره مشارکت کنندگان و بسط روابط ثمربخش باآنان فراهم می سازند.

 

کنشگران چگونه توجه به یکدیگر را طلب می کنند؟

همان گونه که پژوهش مورفی (1999a) نشان داد افراد قدیمی گروه اغلب عادت ها و منش های یکدیگر را خوب می شناسند و به همین دلیل معمولاً نیاز چندانی احساس نمی کنند درباره مولفه های مهم دانش خود ( از عرصه و محیط ) آشکارا تامل ورزند. در عوض به فرایندها توجه دارند و تبادل سخن و دانش در میان آنان اغلب کاملا رمزگذاری شده و دقیق است این رفتارها گرچه معمولی و پیش پا افتاده به نظر می رسند، بسیار مهم هستند.

همچنین قیمی های گروه به درونی کردن مسئولیت ها در گروه می پردازند . درونی کردن مسئولیت ها بدین معناست که اطلاعاتی که ظاهراً آشکارا به کل گروه مربوط نمی شود صرفاً در میان برخی گروه های فرعی جریان می یابد و این ها مبنای سیاست سازمانی است در عین حال این که در چه مواقعی اطلاعات آن چنان اهمیت می یابد که در اختیار همه قرار می گیرد تابع قواعد نانوشته ای است

از جمله کارهای تشویش آمیز ورود به عرصه فهم این نکته است که کنشگران چه زمان و چگونه توجه یکدیگر را طلب می کنند؟ چرا بعضی موضوع ها محرکی برای گفتگو و کنش می شود و برخی نمی شود ؟ کانال های انتقال پیام ها کدام است ؟  وچگونه این پیام ها شناسایی و دریافت می شوند ؟
در وهله نخست ، پژوهشگران باید به مواردی که به گونه ای برای آنها تشویش زا و برای دیگران روشن است عمیقاً توجه کنند و این موارد می تواند شامل واژگان و اصطلاح ها رویه ها یا رفتارهای غیر کلامی باشد.

پژوهشگران باید در زمان مناسب از مشارکت کنندگان درباره معنی چیزها، حتی اگر شده به شکل مختصر، توضیح بخواهند و بدانند که حتی توضیحات جزیی ، مبهم و برخاسته از دیدگاه های شخصی هم می توانند مفید باشند و در طول زمان تکمیل شوند.

کنشگران کی و کجا تعامل می ورزند؟

مشاهده گران در تلاشی که برای فهم کنش اجتماعی دارند باید توجه داشته باشند که در چه شرایطی کنشگران با هم همراه می شوند و تعامل می ورزند . شیوه هایی که معمولاً کنشگران به شکلی معنادار و هدفمند گرد هم می آیند. تجمع می کنند . کارشان را انجام می دهند و پراکنده می شوند . مضمونی تکراری است و مشاهده گران باید به الگوهای زمانی و مکانی این نوع تعامل ها حتی حرکات موزون و هماهنگ بدن مشارکت کنندگان که بیانگر حالات ایشان است توجه داشته باشند.

توجه به این نکته بسیار مهم است که کجا و کی انواع خاصی از تعامل ها بین افراد خاص صورت می گیرد قطعاً می توانیم تصور کنیم که بیشتر تعامل ها تصادفی رخ نمی دهند و مکان و زمان وقوع آنها شواهد مهمی برای فهم کارکردهای ارتباطی به ما می دهند.

به طور کلی از دو رفتار می توان سخن گفت ، رفتار عمومی و رفتار رابطه ای و برای تعریف رفتار رابطه ای دو مفهوم مهم وجود دارد که هر گاه بخواهیم کنش های اجتماعی افراد در محیط های عمومی ( مثلا پرسه زدن جوانان در مراکز خرید) را تعریف یا توصیف کنیم ، به کارمان خواهند آمد. این دو مفهوم عبارتند از : «نشانگر» و «پیوندنماها» ( پترونیو و بورهیس، 1987) . نشانگرها رفتارهایی هستند که موقعیت و جهت گیری بدن های ما را به نحوی که نشان دهنده رابطه خاصی( مثلاً رابطه خانوادگی ) باشند ، معلوم می کنند. مثل برخی نشانگر های قابل قبول برای مردم در محیط های عمومی چون گرفتن دست همدیگر ، بازو به بازو راه رفتن ، و حتی صمیمانه تر از این .

 

پیوندنماها نمادها یا ابژه های دست سازی هستند که بیانگر گونه ای خاص از رابطه اند از پیوندنماهایی که معمولاً بیانگر روابط خانوادگی هستند ، می توان از حلقه نامزدی یا ازدواج حرکت بچه ها ( به ویژه وقتی خواستار توجه همراهان بزرگساشان هستند) وسایل بچه ( مثل روروک، شیشه قنداق ، یا اسباب بازی) و خطاب های کلامی خانوادگی (مثل سلام پسر) نام برد . طرفین طوری رفتار می کنند که مشاهده گران می توانند استنتاج درستی از رابطه آنها داشته باشند.

بنابراین ، پژوهشگر نیاز دارد شیوه های ظریف استفاده از نشانه ها را که اعضای گروه برای آشکارکردن ، پنهان کردن ، و تغییر رابطه شان به کار می برند ، بشناسد. استفاده از افراد مطلع برای گزارش و تفسیر عرصه هایی که ما مستقیماً شاهد آنها نیستیم ، حتی توجه به نقل قول ساده ( که مثلاً می گوید کاش می دیدی چه لباسی پوشیده بود) شیوه مفیدی است هر چند باید توجه داشته باشیم که این گزارش ها همیشه منعکس کننده دیدگاه های جانبدارانه و جهت دار این افراد خواهد بود.

 

چه رویدادهایی مهم هستند؟

ازجمله مباحث مربوط به روابط مردم باهم ، مبحث رخدادهای ارتباطی و تعریف رخدادهایی است که بیانگر ویژگی های عرصه است .

ما زمانی رویدادها را مهم تلقی می کنیم که بتوانیم آنها را مصداق مفهومی مهم تر به حساب آوریم . مشاهده گران در طول زمان پژوهش به انبانی از انگیزه ها، روایت ها ، احساس ها و کنش های ثبت و ضبط شده دست می یابند. و این ها همه برای تعریف رویدادهای مهم و ویژگی هایشان به کار می آیند. از جمله ویژگی های عرصه نحوه آغاز و پایان تعامل ها ، اشارات به عضویت در گروه ترتیب های رعایت نوبت ( برای اظهار نظر یا مشارکت و...) و تدبیرهای کلامی برای جلوگیری از انحراف توجه از موضوع مورد بحث است .

در صورتی  می توانیم رویدادها را بشناسیم که در اجرای آنها مشارکت کرده به شیوه هایی که از نظر دیگر مشارکت کنندگان معقول و معنادار است عمل کنیم .

در فرایند گزارش و تحلیل مشاهدات خود می آموزیم که فرایندهایی را که قبلاً نمی شناختیم یا ارتباط شان را با امور دیگر نمی دانستیم ، به روشنی روایت کنیم .

مطالعه میدانی دانشی تفصیلی درباره عرصه های زندگی اجتماعی است و این دانش متکی بر مشاهده کنش اجتماعی و تامل در باب آن از منظر مشارکت کنندگان است . این مشاهده ها بنیادی را پی می ریزند که داعیه های پژوهش بر آن بنا می شود.

مراد از اطلاق متن به این یادداشت ها تاکید بر این نکته است که پژوهش های کیفی اساساً معطوف به توصیف و تفسیر کیفیت های نمادین کنش اجتماعی اند.

پژوهشگران در میدان پژوهش یا بلادرنگ پس از ترک آن مطالبی یادداشت می کنند که اصطلاحا پیش نویس یادداشت های مشاهده و تحلیل های فشرده نامیده می شوند. این یادداشت ها که معمولاً شتابزده و فی البداهه در خلوت نوشته می شوند. تندنویسی هایی در باره کنشها ، اظهارات ، گفتگوها ، اشیاء یا برداشت هایی هستند که بعداً در یادداشت میدانی تکمیل خواهند شد تهیه پیش نویس صور گوناگونی دارد .

استفاده از کوته نوشت ها ، ابزارهای مدد کارحافظه ، مخفف ها و کلید واژه ها نیز رایج است .

حتی برخی از پژوهشگران میدانی برداشت های خود را به آرامی و بی آن که مشارکت کنندگان دیگر متوجه شوند ، در ضبط صوت های همراهشان ضبط می کنند. یک امکان دیگر هم این است که پژوهشگر صبر کند تا بخشی از کار میدانی به پایان برسند و در اولین فرصت ممکن ( مثلاً  در پارکینگ ) پیش نویس خود را تهیه کند.

اگر تهیه پیش نویس امکان پذیر نباشد، می توان به نوشتن تذکاریه ها اکتفا کرد. تذکاریه ها فشرده ای از رویدادها و حاوی برداشت ها و ارزشیابی های طرح در حال انجامند که نوشتن آنها به مبل پژوهشگر بستگی دارد. برخی از پژوهشگران حافظه ای قوی دارند و بی نیاز از نوشتن پیش نویس ، مستقیماً با استفاده از روش تذکاریه نویسی به نوشتن یادداشت میدانی می پردازند. عده ای نیز به ترکیبی از پیش نویس و تذکاریه متکی اند.

نکته مهم درباره هر دو نوع یادداشت این است که لازم است پژوهشگر هر چه سریعتر یادداشت ها را پیگیری کند تا بتواند جزئیات ماجراها را ثبت کند. نباید انتظار داشت که می توان به یکباره همه اطلاعات فشرده در تذکاریه ها را روی کاغذ پیاده کرد . البته ضبط و ثبت اطلاعات باید بلادرنگ پس از هر نشست در میدان انجام شود.

احتمال دارد بخشی از اطلاعات مثل تصاویر ذهنی پژوهشگر و برداشت او از گفتگوها و نکات دیگر از دست برود.

 

یادداشت های میدان

یادداشت های میدانی «بازسازی های تندنویسی شده و رمزدار رویدادها ، مشاهدات، و گفتگوهای رخ داده در میدان پژوهش »( ون مانز، 1988، ص 123) ، «توصیف های گردآوری و ثبت شده به ترتیب زمانی»(سانژیک ، 1990b ، ص 99)، و «ماحصل مشاهده و مشارکت در محیط پژوهش و تاملات پژوهشگر پس از ترک می دانند... و به گونه ای نوشته می شوند که تحلیلگر بتواند بعدها با خواندن آن ها خود را در عرصه کنش و میدان پژوهش احساس کند.

هاله ابهامی که بر یادداشت های میدانی حاکم است ، نبود سنت و سازوکاری غالب برای تبادل محتوای آنها ، و احساسات شخصی پژوهشگران در نوشته هایشان (جکسون ، 1990) همگی حجابی بر فهم ما از این فعالیت مهم هستند.

پژوهشگران می توانند یادداشت های خود را در هر زمان و به هر شکل که می خواهند بنویسند، اما نمی تواند رویدادهای رخ داده را بازچینی و به اصطلاح دوباره نویسی کنند. لذا یادداشت های میدانی به ناگزیر خود به رویداد تبدیل می شوند. این یادداشت ها عموما" به دلیل قولی که پژوهشگر به مشارکت کنندگان در باب محرمانه نگاه داشتن آنها داده ، در دسترس کسی جزء پژوهشگر قرار نخواهد گرفت و در نتیجه به ندرت نقد خواهند شد. این ویژگی تعهدی سنگین بر دوش پژوهشگر می گذارد و او را به دقتی فوق العاده در نوشتن یادداشت ها فرا می خواند.

یادداشت های میدانی باید بلادرنگ پس از ختم هر مرحله از کار میدانی نگاشته شوند. هر چه زمان بیشتری از مشاهده بگذرد، احتمال زوال خاطره و مخدوش شدن صداقت و جزئیات روایت بیشتر خواهد شد. در صورت مدون نشدن سریع مشاهدات حتی پیش نویس ها هم کاربری و اهمیت خود را از دست می دهند ( و تلاش برای بازیابی و رمزگشایی آنها خود تجربه ای ملال آور خواهد بود ) بنابراین پژوهشگران باید به گونه ای برنامه ریزی کنند که بلادرنگ پس از حضور در میدان زمان خاصی را به نوشتن یادداشت ها اختصاص دهند. پژوهشگران نباید مشاهدات خود از عرصه را پیش از نوشتن یادداشت میدانی با کسی در میان بگذارند.

در مورد اندازه یادداشت میدانی ، قاعده متعارفی وجود دارد که ده صفحه دستنویس ( با دو فاصله بین خطوط) برای هر ساعت مشاهده مشارکتی پذیرفتنی است. یادداشت های میدانی باید پیشینه ای گاهشمارانه از اشتغال پژوهشگر در عرصه پژوهش بیافرینند. به جای استفاده از دستورالعمل های پیش ساخته ، به اولین توصیه که در پیش گرفتن رویکردی استقرایی است عمل کنند و مولفه های مهم عرصه را بشناسند. این مولفه ها عبارتند از : نظم زمانی فعالیت ها ، مکان و کارکرد اشیاء و مصنوعات دست ساز، هویت های کنشگران مهم ، اهمیت فعالیت های کنشگران ، نشانه ها و دلالت های دانش فرهنگی و امثال این ها ، پژوهشگران در این فرایند شناخت ، می آموزند که مثل افراد گروه و مشارکت کنندگان عمل کنند.

ضروری است پژوهشگران برای این که بتوانند عرصه را خوب بشناسند و بشناسانند صراحتاً و کاملاً همه جزئیات مهم عرصه را توصیف کنند. از خود بپرسند چه اتفاقی در حال رخ دادن است ؟ این مردم کیستند؟ نقش و ارتباط آنان با هم چیست ؟ یادداشت های میدانی باید در بردارنده توصیف مفصل ( و نه خسته کننده) ظواهر و فعالیت های جاری در عرصه باشد.

از تجربه واقعی خود که تجربه یک تازه وارد، نوآموز، یا مسافری در قلمروی ناشناخته است، بنگارند. در این مرحله پژوهشگر باید از تفسیرهایی که مبتنی بر «چراها»است. بگذرد. چون می توان در مراحل بعدی به تفسیرها پرداخت. پژوهشگران باید از کلی گویی و توصیف رویدادها با واژگان کلیشه ای وپر طمطراق بپرهیزند، و در عوض رویدادها را به اجزاء مرتبط تقسیم و آن گاه آنها را توصیف کنند.

پژوهشگران باید توضیحات و مکالمات کنشگران را تا حد امکان کلمه به کلمه ثبت کرده و حرف های کنشگران را به صورت نقل قول و داخل گیومه نقل نکنند. مگر این که مطمئن باشند متنشان کاملاً طبق ساختار دستوری کلام کنشگران است ضمناً لازم است درباره مولفه های معناشناختی( منظور گوینده) و کاربرد شناختی گفتگو ( کارکرد کلام گوینده) توضیح بدهند. باید در انتخاب قیدها و صفت ها بسیار دقیق عمل کنند تا بتوانند تفاوت های ظریف ظاهر افراد و کنش هایشان را مشخص کنند.

به مرور زمان و در نتیجه آشنایی بیشتر پژوهشگران میدانی با شیوه های کیفی، رویدادهای کمتری آنان را شگفت زده می کند، و یادداشت های میدانی این پژوهشگران الگوهای کنش اجتماعی و نحوه برداشت مشارکت کنندگان را مستند می سازند. در نتیجه یادداشت های میدانی به مکالمه ای جاری بین پرسش های مداوم و تبیین های تحول پذیر تبدیل می شوند و مدیریت این مکالمه ؛ کار متعارف و اغلب لذتبخش – یادداشت نگاری های میدانی می گردد . دیگر پرداختن به جزئیات تفصیلی و توان فرسا ضرورتی نخواهد یافت.در عوض پژوهشگران در نوشته هایشان گزینشی تر و عمیق تر عمل می کنند. از این مرحله به بعد آنان می توانند به جای تمرکز بر «چه» و «چگونه» بر «چرا» ها متمرکز شوند. به این ترتیب ، آنان با یادداشت های میدانی شان به شناسایی عمیق تر و پیچیده تر منابعی که می توانند بر کنش اجتماعی تاثیر بگذارند می پردازند و چنانچه نقش شان را تغییر دهند، یا وارد عرصه جدیدی بشوند، شیوه یادداشت برداری و یادداشت نگاری هایشان توصیف های بیشتری طلب خواهد کرد.

سرانجام این که یادداشت های میدانی باید به دقت سازماندهی و محافظت شوند. تکثیر نسخه های چاپی و الکترونیکی یادداشت های میدانی در بین پژوهشگران رایج است و از جمله دلایل تکثیر نسخه ها هم این است که پژوهشگران مطمئن می شوند یادداشت هایشان از بین نخواهد رفت . هر چند باید توجه کنیم که وجود نسخه های فراوان ، خطر دسترسی افراد بی صلاحیت را افزایش می دهد و به روابط ارزشمندی که پژوهشگر برقرار کرده لطمه خواهد زد. بنابراین ، امنیت همه نسخه های یادداشت های میدانی باید اولویتی پایدار باشد و این نسخه ها به ترتیب زمانی یا موضوعی سازماندهی شوند.

پژوهشگران میدانی اغلب نیاز به همراهی و همکاری دارند و حتی وقتی هیچ کس کنار آنهاست تا با او گفتگو کنند، این نیاز را حس می کنند. یادداشت های روزانه و دفتر های خاطرات برآورنده این نیازاند.

داشتن یادداشت روزانه و نوشتن در آن اقدامی کاملاً عملی است با ثبت بازدیدها از محیط پژوهش و نام کسانی که با آنها ملاقات یا مصاحبه می شود و... در این دفتر می توان افت و خیز گردآوری داده ها را مدیریت کرد همچنین این کار امکانی برای تامل در مشکلات مربوط به راهکارهای اجرایی و راه حل ها فراهم می کند و می تواند موجب تقویت همکاری شود.

پژوهشگران میدانی می توانند با استفاده از این شیوه های تکمیلی نگارش، گنجینه هایی پربار و ثمربخش برای خلق «صدایی» یگانه بیافرینند. به تدریج کار نوشتن کمتر حالت اجباری ، مکانیکی و ناآشنا پیدا می کند . و روز به روز به فرصتی برای بیانی متمرکز ، جذاب ، و مجاب کننده تبدیل می گردد به این ترتیب ، یادداشت های روزانه و دفترهای خاطرات ، روایت ها و خرده متن های پنهان پژوهش های کیفی بوده اند که در طول تاریخ این پژوهش ها به نام مصالح حرفه ای کنار گذاشته شده اند ، و انتشار گاه به گاه این روایت ها رخداد مبارکی بوده است .

 

خلاصه ای از فصل ششم -کتاب لیندلف

خلاصه فصل 6 کتاب لیندلف

پرسیدن ، گوش کردن و گفتن

در این فصل به اهمیت گفتار شفاهی،پرداخته شده است.سوال کردنو گوش دادن به دیگران ، این امکان را فراهم می سازد که ما بفهمیم آنان چه باوری دارند.این فرآیند پرسیدن و گوش دادن ، همان کهن الگوی مصاحبه است .مصاحبه به معنای لغوی آن به معنای بسط یک دیدگاه درباره چیزی و در میان مردم است.( برنر)

مصاحبه کیفی در بهترین شکل آن ، رویدادی است که در آن مصاحبه گر ، دیگران را تشویق می کند تا آزادانه علایق و تجربیات خود را واگو نمایند.

مصاحبه کیفی روشی کاملا انعطاف پذیر است به نحوی که در هرجا که امکان صحبت نسبتا" خصوصی دو نفره وجود داشته باشد ، انجام شود.حتی اینترنت و تلفن می توانند رسانه مناسبی برای مصاحبه باشند، به شرط آنکه طرفین  از قبل همدیگر را بشناسند.در واقع مصاحبه های کیفی یا به بقول (بینگام و مور) " گفتگو های هدفمند " فقط گفتگویی سبک بالانه نیست و مفهومی بسیار فراتر از آن دارد. این نوع گفتگو همواره از امور دور از انتظار و نوپدید استقبال می کند. به نظر نورمن دنزین گفتگو به نحوی سازماندهی می شود که مصاحبه گر ، کنترل بیشتری بر طرف دیگر گفتگو داشته باشد و گفتگو نوعا" تامین کننده خواسته های طرف دیگر است.حتی اگر هدف ها و ساختار های مصاحبه کاملا در کنترل پژوهشگر باشد،مصاحبه شوندگان می توانند بسیار بر مصاحبه تاثیر گذار باشد.برخی می گویند مصاحبه به همان اندازه که علم است، هنر نیز هست.( شیوه های هنرمندانه در پرسیدن ، گوش دادن و گفتن )

هدف های مصاحبه های کیفی

در مصاحبه ،گفتگو ها هدفی ارجاعی Referential دارند. مردم بری از خطا نیستند و حتی ممکن است جنبه هایی را فراموش کنند یا حتی دروغ بگویند.توصیف و تشریح تجربیات مصاحبه شوندگان است که مصاحبه را جذاب تر و پربار تر می نماید.ما ارزش حقیقی مصاحبه – یعنی حقیقت از نظر مصاحبه شوندگان – را در بطن همه اطلاعات مربوط به رخداد مصاحبه و فرد مصاحبه شونده تفسیر می کنیم.اهداف مصاحبه های کیفی عبارتند از:

-       استنباط و ادراک ما از دانش تجربی معمولا در قالب سه شیوه گفتمانی است : داستان ، روایت و تبیین ها

-       فهم مفهوم پردازی های بومی از ارتباط

-       کشف و استنباط شیوه های زبانی که کنشگران اجتماعی در موقعیت های طبیعی به کار می برند

-       گردآوری اطلاعات درباره چیزها و فرایند هایی که با شیوه های دیگر نمی توان به درستی آن ها را مشاهده کرد.

-       بررسی اتفاقات رخ داده در زمانهای گذشته

-       بازبینی ، ارزشیابی یا تفسیر اطلاعات بدست آمده از منابع دیگر

-       آزمون فرضیه هایی که در میدان پژوهش کامل شده اند

-       دسترسی به کارایی در گردآوری داده ها

مصاحبه های کیفی بهترین قلمرو برای داستان گویی اند،چرا که در هر مصاحبه مردم کاملا مجازند در قالب زبان ، خودشان و خویشتن شان را بیان کنند. همچنین کنشگران اجتماعی می توانند با مصاحبه کردن تبیین هایی از رفتارهایشان ارائه کنند و توضیح دهند که چگونه آنچه را که می دانند در مقاطع مختلف زندگی خود بکار می برند.

ü      هدف مصاحبه :

v     هدف اول  مصاحبه گر این است که منطق های فردی و بین فردی و فرهنگی را که مردم

 در فعالیت های ارتباطی شان بکار می بندند ، از دل مصاحبه ها استخراج و استنتاج کنند.

v     هدف بعدی مصاحبه،فهم مفهوم پردازی های بومی ارتباط است.مصاحبه ها می توانند به کاوش و بررسی مفهوم پردازی های رایج در فهم عامه درباره ارتباط بپردازند.

v     هدف دیگر مصاحبه این است که برای پژوهش درباره گذشته استفاده می شود.( مصاحبه ها و گفتگوهای غیررسمی به فهم دقیق رویدادهای گذشته کمک می کنند)

v     مصاحبه ها به پژوهشگران کمک می کنند تا شیوه های زبانی راکه کنشگران اجتماعی در موقعیت های طبیعی بکار می برند ، کشف و استنباط کنند.جامعه پذیر شدن مستلزم یادگیری چند زبان و واژگان و اصطلاحات آنهااست.

v     با استفاده از مصاحبه میتوان اطلاعاتی را در خصوص فرآیندهایی ، که به شیوه های دیگر نمی توان به درستی آن ها را مشاهده کرد ، گردآوری  نمود.

v     مصاحبه ها اغلب برای بازبینی ، ارزشیابی یا تفسیر اطلاعات بدست آمده از منابع دیگر بکار می روند(برای رویدادهایی که مرموز هستند یا بسیار سریع اتفاق افتادندو تنها افراد آگاه میتوانندواقعیت اتفاق را برای ما بیان کنند.)

v     مصاحبه ها می توانند به گردآوری اطلاعات مفید و کارا بینجامند.(در مقایسه پژوهش های مبتنی  بر مصاحبه و پژوهش های متکی بر مشاهده مشارکتی )

باید توجه بفرماییدکه مصاحبه ها و یادداشت های میدانی می توانند به خوبی مکمل هم باشند،لیکن به ندرت جایگزین هم می شوند.

 

 

 

 

 

انواع مصاحبه در حوزه ارتباطات  :

1-      مصاحبه مردم نگارانه( یا مصاحبه محاوره ای غیررسمی یا محاوره وابسته به موقعیت)

این نوع از مصاحبه غیررسمی ترین و خود جوش ترین شکل مصاحبه است.این مصاحبه در شرایطی رخ می دهد که پژوهشگر در میدان پژوهش حضور دارد.تبادل آزاد اظهار نظرها یا سکون و وقفه در رفتار و عمل می تواند نشانه آن باشد که لحظه مناسب برای پرسش " پژوهش " فرا رسیده است.پژوهشگر باید بتواند در اعمال یا گفتار مشارکت کننده مورد جالبی در پیوند با موضوع پژوهش پیدا کند و پرسش هایش را بر اساس آن طرح کند(یا موقعیت مناسب ایجاد می کند یا به انتظار موقعیت مناسب می ماند)- مبحث " تصمیم گیری آنی " در فصل پنجم ، در خصوص مصاحبه های مردم نگارانه هم کاربرد دارد.

2-      مصاحبه با افراد مطلع

مصاحبه با کسانی است که اطلاعات خوبی درباره عرصه فرهنگی دارندو میتوانند در روند تحقق هدف پژوهش مثمر ثمر باشند.این افراد را " منابع اطلاعاتی زنده  یا  افراد مطلع " می نامیم.توفیق طرح های پژوهشهای کیفی غیرمردم نگارانه اغلب در گرو استفاده موثر از افراد مطلع و مصاحبه با آنها است.

ویژگی افراد مطلع :

1-2-تجربه طولانی در عرصه فرهنگ دارند.منابع قابل اعتمادی از خاطرات بومی به ویژه در مورد نهادها و سازمان ها هستند.

-2-2  این افراد با دانش کافی ، نسبت به دیگران ، درباره نقش ها و مسئولیت های مردم در بخش های مختلف اجتماعی صحبت می کنند.

-3-2-این افراد نزد همگان محترم اند و از طریق آنها می توان به یک یا چند شبکه اجتماعی مهم دست پیدا کرد.

-4-2- براحتی به اشکال مختلف زبان محلی صحبت می کنند و می توانند درباره استفاده از این زبان ها و معنای آنها با توجه به محیط عرصه،پژوهشگر را کمک کنند.

مختصر آنکه بهترین افراد مطلع،کنشگران اجتماعی دانا و هوشمند هستند که تصاویر عینی و ملموسی از رخدادها دارند و الگوهای درازمدت و با ثباتی را به خوبی به یاد می آورند.این در حالی است که پژوهشگران معمولا" با پرسش های آماده و سازمان یافته ،گفتگوهای متفاوتی را در مرحله تحلیل و تالیف گزارش با آنان دارند.

پژوهشگران باید مراقب باشند تا مبادا تفسیر های افراد مختلف بر روایت هایشان از عرصه ، سایه افکند.

 

 

 

3-      مصاحبه با پاسخگویان Respondents

هدف از این شیوه مصاحیه استنباط و استخراج دیدگاه های پاسخگویان از پاسخ های باز است.معمولا در انتخاب پاسخگویان،تجربه مناسب در عرصه مهم و تعیین کننده است(کسانی که از اطلاعات غنی برخوردارند)

اهداف کلی این روش مصاحبه عبارتند از:

1-      روشن کردن معنای مفاهیم و عقاید عمومی

2-      تشخیص و تمیز مولفه های عقاید بیان شده

3-      تعیین عوامل تاثیر گذاری که سبب می شوند کسی نظر خاصی پیدا کند یا به شیوه خاصی عمل کند

4-      رده بندی الگوهای نگرش های پیچیده

5-      فهم تفسیرمردم از انگیزه ها و کردارهایشان

برخلاف افراد مطلع که دنیای پیرامون خود را تفسیر می کنند،پاسخگویان تنها درباره خود،اندیشه ها و احساساتشان درباره دنیای اجتماعی شان حرف می زنند.این روش معمولا،روشی مستقل قلمداد می شود و کمتر در ترکیب با روشهای دیگر در عرصه پژوهش به کار می رود .گرچه پرسش هایی که از مصاحبه شوندگان پرسیده می شود متفاوت است ، در بسیاری از پژوهش های مبتنی بر مصاحبه با پاسخ گویان استفاده می شود،یکسان است تا امکان مقایسه مستقیم پاسخ ها وجود داشته باشد.مولفه های مهم مصاحبه با پاسخگویان عبارتند از:مواجهه های کوتاه ، پرسش های اندک ،پرسش های یکسان ،گمنام ماندن مصاحبه شوندگان و تاکید بر دریافت های ذهنی پاسخگویان .به نظر لازارسفلد ،مصاحبه با پاسخگویان دریچه ایست به تعاملی که بین دنیای درونی افراد (نگرش ها،انگیزه ها ی اجتماعی ) و زیست بیرونی آن ها جریان دارد . پاسخ های دریافتی در این نوع مصاحبه گزارش ، این تعامل است.با تمام این احوال تمایل به استفاده از این دیدگاه در حال تغییر است .در بحث روایی،شواهدی از این تغییر و تحول را در خور توجه بیشتری که به مصاحبه های باز و مبتنی بر گفتگو می شود،دیده شده است.

4-      مصاحبه های روایی Narrative Interviews

وجه ممیزه مصاحبه روایی با دیگر مصاحبه ها در سرشت دوگانه آن است.ذاتا متضمن رویکرد تجربه گرایانه Empirical Approach و پارادایمی هستی شناسانهOntological Paradigm است.در مصاحبه روایی برخلاف سایر مصاحبه ها که داستان ها را تکه پاره می کنند و هرتکه را متناسب با مقاصد تحلیلی خود در کنار هم می چینند،کل داستان را ضبط و ثبت می کنند.داستان ها مردم را قادر می سازند تا تجربه های خود را برای دیگران فابل فهم سازند.(بقول برونر)داستان ها با جامعه ای که این داستان ها از آن برخاسته،همخوانی دارد.روایت نقشی بسیار محوری و بنیادی در هنر ، معنویت ، جامعه و هویت انسان ها در جامعه داشته و آرزوها را در عمیق ترین سطح رمزگذاری می کند.مصاحبه روایی نخستین شکل مصاحبه های عمیق در علوم اجتماعی بوده.

پس از باب شدن روایت زندگی سرخپوستان ا اوایل قرن بیستم ، جامعه شناسان مکتب شیکاگو از دهه 1920به بعد،روش شرح حال نویسی را در مطالعاتشان به کارگرفتند.مصاحبه مبتنی بر روش زندگینامه ، هماهنگی خوبی با سنت مردم نگارانه دارد.چون معمولا از پشتوانه زمانی و تاریخی برخوردارند با میزان بالایی از ارتباط با تاکید بر تفسیر مصاحبه شوندگان از تجربیات و شرایط زندگی شان از زبان خودشان.شرح حال ها و زندگینامه ها همچون منشوری است برای فهم چارچوب های بزرگ تر فرهنگی وتاریخی.

در مطالعات علم ارتباطات ، از دو گونه مصاحبه روایی استفاده می شود: روایت فردی و روایت سازمانی .روایت فردی ریشه در ریشه در سنت های فرهنگ شفاهی دارد و بر تک گویی متکی نیست.از تعامل محاوره ای بهره می گیرد تا بتواند روایت های جالبی بیافریند.اخیرا در حوزه مطالعات راهبردی ، روایت های فردی را منابع راهبردی می دانند و اعتقاد بر این است که این روایت ، نوعی درون بینی نظامند برای بیان روایت خویشتن خویش .

(از دیدگاه بوج Boje)روایت سازمانی نوعی داستان گویی جمعی است که در بیان آن داستان بخش عمده ای از نظام معناسازی مشارکت کنندگان و ابزاری است که به پاسخ گویان امکان می دهد خاطرات فردی خود را با خاطراتی که از سازمان دارند،بیامیزند و تکمیل کنند.روایت های فردی و سازمانی از جهات بسیاری بهم شبیه اند،ولی در تفاوت اساسی دارندیکی اینکه روایت های سازمانی شبکه ای از واقعیت های جمعی را می سازدو دیگر این که سازمان ها خود منبع روایت داستان هایی هستند که در ذهن و کنش افراد آن سازمان تبلور می یابد.موفقیت مصاحبه روایی اغلب در گرو برقراری رابطه ای نزدیک و درازمدت با مشارکت کنندگان است.مصاحبه روایی در مقایسه با دیگر  مصاحبه ساخت یافته و چندان طراحی شده نیست و هدف غالب آن تدارک راحت ترین شرایط برای مردم است تا ماجراهایشان را بازگو کنند.(کمک به تداوم جریان بحث و عدم ایجاد مانع و تسهیل و تشویق گوینده به ادامه روایت )

5-      مصاحبه های متمرکز گروهی  Focus Group Interviews

تمام مصاحبه هایی که تاکنون به شرح آن پرداختیم ، تعامل دوسویه بین مصاحبه گر و مصاحبه شونده بود.لیکن مصاحبه متمرکز گروهی یکی از رایج ترین مصاحبه های متمرکز گروهی است ( مصاحبه گروهی دلفی،مصاحبه های ذهن انگیز Brainstorming Groups  و مصاحبه های غیررسمی در میدان پژوهش )این نوع مصاحبه از دیدگاه شرکت های بازاریابی و مشاوران سیاسی ، نه تنها به عنوان ابزاری برای تخمین واکنش های مردم نسبت به پیام ها،کالاها خدمات و تبلیغ نامزدی هایشان بلکه در امور تدوین پرسشنامه در مراحل مقدماتی مطالعات پیمایشی استفاده می شود .این روش مستقلا" به منزله روشی کامل برای گردآوری اطلاعات بکاربرده می شود که باعث رونق و افزایش مطالعات روش شناختی درباره طراحی ،اجرا و تحلیل داده ها ی این نوع مصاحبه است.مهمترین دلیل برای مصاحبه گروهی با مردم ،استفاده از عامل تاثیر گروه است که به معنای استفاده مشخص از تعامل های گروهی است و این تعامل ها داده های دانشی تولید می کندکه در تعاملات غیرگروهی دست یافتنی نیستند.افراد در گروه با افکار وتجربیات دیگران تحریک و تشویق می شوند و آنچه که رخ می دهد،نوعی تاثیر زنجیره ای یا سرریز شدن سخن است . چون به قول معروف حرف حرف می آورد و هر کلام از دل نکته ها و گفته های پیشین می جوشد.هدف ایجاد تعامل مکمل  Complementary Interactions است که فاقد خشکی هنجارهای گروهی است و به جریان معنا سازی که به طور طبیعی در دنیای مشارکت کنندگان رخ می دهد،شور و حال می بخشد و گاه مردم مشتاقانه در خصوص مسایل حساس و مسایلی که مدت ها پنهان داشته اند،صحبت می کنند.در این نوع مصاحبه گاه موضوع های مختلف به تضارب آرا و بروز جهان بینی های متعارض می انجامد.در مجموع مصاحبه متمرکز گروهی ، آزمایشگاه اجتماعی سودمندی برای مطالعه نحوه تولیدتفسیر ها و برداشت ها و تجارب شخصی است.

دستور کار اولیه مصاحبه های گروهی : حداکثر افرادمشارکت کننده در گروه بین 6 تا 12 نفر- مدت مصاحبه 90دقیقه تا 2 ساعت – معمولا این مصاحبه ها در محل برگزاری نشست ها و همایش ها یا مکان های عادی و به دور از تاثیر خاص برگزار می شود. (مورگان) تعداد سوالات ، عامل مهمی در سامان بخشیدن مصاحبه است - ضبط ویدئویی آشکار  یا از پشت شیشه های یک طرفه ، برای ثبت و ضبط حرکات و رفتارهای قابل توجه مصاحبه شوندگان از جمله مشخصات مصاحبه های نوآورانه است.مصاحبه گر یا مصاحبه گردان Moderator نقشی اساسی در توفیق مصاحبه گروهی دارد.(توازن مطلوب بین حاضران،ایجاد فرصت یکسان سخن گفتن برای حضار و برقراری حس خوب در گروه و هدایت آرام بحث به سمت هدف های پژوهش)مصاحبه گردانان با مراجعه به نوارهای ضبط شده می توانند نحوه مدیریت نشست ها را مطالعه و ارزیابی نمایند.

انجام مصاحبه :

مصاحبه فعالیتی چند وجهی است و مهارت های متنوعی را می طلبد.از مصاحبه بعنوان ، ابزار حفاری علوم اجتماعی یاد می شود که نشانگر اهمیت این فعالیت می باشد.مصاحبه تا اندازه ای شبیه گفتگو است و بنابر این مصاحبه گر باید از مهارت گفتگو برخوردار باشد.

دستور کار اولیه مصاحبه : پرسش ها به نحوی موثر ، بدون ایجاد احساس واهمه و تهدید در مصاحبه شونده باید طراحی و اجرا گردد.مصاحبه موقعیتی برای یادگیری است.مصاحبه ها مواجهه های بین فرهنگی هستند و چنانچه مصاحبه افشاگر برخی رازها و واقعیت های پنهان است،مصاحبه گر باید در استفاده از اطلاعات قابل اعتماد باشد.اشتباه های احتمالی به رغم آمادگی مصاحبه گر،قابل گذشت است.نکته آخر اینکه گوش دادن دقیق و هوشمندانه به محتوا و نحوه گفتارها،پلی است که پژوهشگر با آن به دنیای مشارکت کنندگان می پیوندد.

محیط و زمینه مصاحبه Interview Context

برای انجام مصاحبه باید کلا" {زمان های محفوظ ومطمئنی }لحاظ گردد تا کمترین فشار بر مشارکت وارد شود یا احساس نگرانی کنند.بهترین نتایج زمانی بدست می آید که مشارکت کنندگان آرام – نه برانگیخته و خسته باشند.مکان مصاحبه تابع ملاحضاتی مشابه است .مکانی دور از مزاحمت یا حضور دیگران ( نه الزاما" پشت درهای بسته).مکان خصوصی تا آرامش و محرمانه بودن گفتگوها آسیبی نبیند.مصاحبه تلفنی مشکل مکان را به طور کلی برطرف می کند،لیکن بیشترین انتقادی که به مصاحبه تلفنی شده این است که مصاحبه ها غیرشخصی و جانشین ضعیفی برای دیدارهای رودررو هستند.

ضبط مصاحبه ها

از آنجایی که ما اربابان حافظه نیستیم ، به دو صورت امکان ثبت مصاحبه ها مقدور است: یادداشت برداری یا ضبط صدا.مهمترین مزیت یادداشت برداری این است که در هر جا و بدون اتکا به ابزارهای مکانیکی قابل اجراست.با ضبط و پیاده کردن نوار مصاحبه،متنی را بازتولید می کنیم که نه تنها شامل گفتگوهاست بلکه نشان می دهد مطالب چگونه و با چه واژه ها و عبارتی بیان شده است.

دلیل مهم دیگر برای ضبط مصاحبه ، آزاد کردن مصاحبه گران از قیدیادداشت برداری و دادن امکان مشارکت کامل به آن هاست.چنانچه پژوهشگرتنها به واقعیاتی که آزمودنی ها بیان می کنند و نه عین عبارات ،نیاز داشته باشند،در این صورت یادداشت برداری مناسب تر از ضبط مصاحبه خواهد بود .

سرانجام این که پژوهشگر می تواند به مصاحبه شونده وعده بدهدکه نسخه ای از متن پیاده شده مصاحبه را برای او خواهد فرستادو این پیشنهادمی تواند نشانه ادب و لطف وی و ضمنا" پیام حسن نیت او در استفاده از متن ضبط شده ،تلقی شود.گاه مصاحبه شوندگان پس از خواندن متن،مطالبی به آن اضافه می کنند.

ارتباط و حسن تفاهم Rapport

پژوهشگر باید بکوشد خود را جای مشارکت کنندگان بگذارد و آماده شود تا به ابهامات و پرسش های مرتبط با پژوهش و مصاحبه و خصوصیات فردی و حرفه ای پژوهشگرکه توجه مشارکت کنندگان را جلب می کند،پاسخ دهند.هدف دستیابی به ارتباط و حسن تفاهم با مصاحبه شونده است و حسن تفاهم از یک نقطه نظر بدان معناست که دو طرف مصاحبه به رغم اینکه ممکن است با دیدگاه های یکدیگر موافق نباشند،به نظرات هم احترام بگذارند.حسن تفاهم وضعیت پژوهشگر است در برابر مصاحبه شونده و بی طرفی موضع اوست در قبال محتوای گفته های مصاحبه شوندگان.حسن تفاهم کیفیتی مرتبط با رخداد ارتباط استو نه امری ناظر بر روابط بین افراد.به نظر اسپردلی حسن تفاهم هم می تواند مثل حس احترام،در نبود انس و علاقه به وجود آید و این چیزی نیست که یکی از طرفین مصاحبه مالک آن باشد،چراکه ذاتا" دستاوردی اجتماعی است.

ایجاد ارتباط با روشن کردن هدف پژوهشگر آغاز می شود.باید دلایل روشن و صادقانه ای برای مشارکت کنندگان اورد تا مطلع شوند که چرا با آنها تماس گرفته شده ؟ یا  اینکه هدف پژوهش چیست ؟ و غیره ...بنابر این هدف مصاحبه متمرکز گروهی پی بردن به دیدگاه های گروهی از مردم در زمانی معین است و برای انجام امر ناگزیر از پیروی برنامه کاری معین و ایجاد حسن تفاهم هستیم.

1-      معرفی مصاحبه گر توسط خودش از جمله راههای جلب توجه مشارکت کننده و یکی از شیوه های هموار کردن راه برای شکل گیری مصاحبه ای پر بار خواهد بود.

2-      مشارکت کنندگان خود را معرفی کنند.با صحبت کردن در جمع،مشارکت کنندگان احساس راحتی خواهند نمود و تجربه ای مثبت خواهد بود.این امر ، شیوه ای مناسب جهت هموار نمودن راه برای شکل گیری مصاحبه ای پر بارخواهد بود.

3-      و سرانجام تذکر این نکته مهم است که رسیدن به حسن تفاهم بین دو انسان غیرمتجانس (به لحاظ سن و جنس)دشوار است که ممکن است علاوه بر تهدید رسیدن به حسن تفاهم،منجر به تضعیف احساس امنیت و اعتماد به نفس پژوهشگر بینجامد.

بنابر این حتی اگر با اخلاقیات،ارزش ها،با رفتار دیگران مخالفیم،می توانیم به حسن تفاهم دست یابیم.هر چند رسیدن به این حسن تفاهم،خود مستلزم آن است که رفتارطبیعی و  عادی مان را تعدیل کنیم.

پژوهشگر نیز در هر پژوهش باید هوشمندانه آماده باشد تا شیوه واکنش به آزمودنی هایش را ،تصمیم گیری نماید.

گوش دادن

گوش دادن در بنیادی ترین سطح به معنای توجه کردن است که مهمترین رفتار در برقراری ارتباط می باشد.روشی که بدون آن فهم سخن و استنباط کلام ممکن نیست.توجه کردن نوعی گوش دادن منفعلانه است و گوش دادن فعالانه تلاشی است برای شنیدن نکته های مهم سخن مصاحبه شونده و شناخت جنبه های مختلف یعنی آرایه های سخن،لحن عاطفی،ارتباط و انسجام مطالب.گوش دادن فعالانه تنها شامل پرسیدن سوال نمی شود.سوال باید در زمان مناسب و بجا پرسیده شود تا نشان دهد،پژوهشگر دارد به حرف های مصاحبه شونده گوش می دهد.علاوه بر این حرکاتی همچون سرتکان دادن،لبخند زدن،نگاه کردن با توجه و بیان اصواتی،همچون بله یا آهان،به گفتگو قوت و قوام می بخشد.ارتباط و حسن تفاهم همواره به گوش دادن فعالانه می انجامد که پیوند دهنده اجزای هر مصاحبه است.

تعریف پاراگراف

پاراگراف چیست؟

یک پاراگراف مجموعه ای از چند جمله است که یک مفهوم اصلی را شرح می دهند. به طور معمول این مفهوم اصلی در «جمله ی موضوع» بیان می شود که اغلب نخستین جمله ی پاراگراف است و اندکی با تورفتگی نوشته می شود. دیگر جمله های پاراگراف، باید به شرح و گسترش جمله ی موضوع کمک کنند و به آن ها «جمله های پشتیبان» می گویند. برخی پاراگراف ها، یک «جمله ی نتیجه گیری» هم دارند که نظر اصلی پاراگراف را خلاصه می کند یا نکته ی مهمی را درباره ی آن یادآور می شود. این جمله به طور معمول در پایان پاراگراف می آید. نویسنده در نوشتن همه ی این جمله ها باید مفهوم واحدی را با نظم منطقی بیان کند و شرح دهد.

پاراگرافی که سازماندهی خوبی داشته باشد، سه بخش اصلی دارد:

۱( جمله ی موضوع: سخن اصلی پاراگراف و مرکز توجه آن را بیان می کند.

۲( جمله های پشتیبان: با عرضه ی اطلاعات بیش تر و یا آوردن نمونه هایی، جمله ی موضوع را شرح و گسترش می دهند.

۳( جمله ی نتیجه : مشخص می کند که پاراگراف به پایان رسیده و نکته ی مهمی را یادآور می شود که خواننده باید به خاطر داشته باشد.

 

در مورد دوران لیسانس خود یک پاراگراف بنویسید.

گذران دوره لیسانس برای من همچون گذر از پلی واجب العبور بود. نه به شیرینی دوران کاردانی بود، که شور روزهای آغازین ورود به دانشگاه و قبولی در کنکور خاطره های ماندگار می آفرید. و نه سخت و طاقت فرسا بود که از آن تلخ کامی به جا مانده باشد.دوره لیسانس ما بین آنچه بودم و آنچه می خواستم باشم می بایست طی می شد.کارشناسی قدمی بود  برای رسیدن به آرزوی تدریس. پلی بود برای گذر از کاردانی و قبولی در کارشناسی ارشد.

 

نشانه شناسی (تابلوی عصرعاشورای ) اثر استادفرشچیان

تابلوی عصر عاشورا

تابلوی عصر عاشورا جزء آن دسته از تابلوهایی به شمار می رود که موضوعی تاریخی در آن به نمایش در آمده این اثر یکی از معروفترین آثار استاد فرشچیان است که در سال 1355 به تصویر کشیده شده .. ظهر عاشورا لحظه ای است که سیدالشهدا را سر می برند و لحظه ای بعد عزا و سوگواری توسط زنان اهل بیت آغاز میشود. در این واقعه همانگونه که در تابلوی عصر عاشورا و در روایات بیان شده ذوالجناج اسب سفید امام در حالی که تیرهایی در بدن دارد و بدون سوار به نزد کسانی که در چادرها و خیمه گاهها مانده بودند باز می گردد اما مهمترین بخش تابلو که ظاهراً دیده نمی شود استفاده از رنگ سفید به عنوان نمادی از مرگ در فرهنگ اسطوره ای ایرانی سابقه بس طولانی دارد. در تابلوی عصر عاشورا فرشچیان تضادی وجود دارد یعنی می بینیم که لحظه لحظه ای است که هم شکست را نشان می دهد و هم پیروزی در اینجا اگر بخواهیم رمز را تعریف کنیم باید گفت رمز چیزی است که در تعریف خودش تضاد خودش هم هست عصر عاشورا رمز عاشورا است در ظاهر شکست ولی در باطن پیروزی وجود دارد. این تضاد به وحدانیتی می رسد که تجلی آن در شیعه است کسانی که می خواهند راه درست اسلام را در پیش بگیرند با واقعه عاشورا می توانند به وحدانیت برسنداز نام تابلو بر می آید که عصر عاشورا نقطه عطف واقعه عاشورا است واقعه عاشورا عملاً در یک روز اتفاق افتاده است یعنی از تاسوعا در شب شروع می شود صبح روز بعد جنگ است و تا ظهر به پایان می رسد. البته ریشه های تاریخی این واقعه از مدتها قبل بوده و تاثیری که ظهر عاشورا بر جای می گذارد تا اکنون نیز وجود دارد عصر عاشورا در واقع نقطه عطف آن است و نتیجه و برآیند تمام وقایع گذشته بوده است و ریشه و منشاء تمامی وقایع بعد از خودش نیز به حساب می آید شود در ظاهر، ظلم و کفر پیروز می گردد ولی در باطن همان لحظه ای است که اسلام پایدار می ماند. همانگونه که در احادیث نیز آمده امام حسین (ع) هدف خود را از این مبارزه پایداری اسلام می داند یعنی شهادت برای پایداری،. بازگشت ذوالجناح در این حالت نمایانگر شکست برای اهل بیت امام بوده و آنها با دیدن این صحنه در می یابند که جنگ به پایان رسیده است. حال کسی که می خواهد این موضوع تاریخی را بیان کند باید به دو اصل معتقد باشد ابتدا باید عناصر تاریخی در خود تابلو وجود داشته باشد و به عبارت دیگر ظاهر تابلو به بیان قصه بپردازد، نمی توان تابلوی عصر عاشورا را تصویر کرد ولی از ذوالجناح پیک شهادت یادی نکرد اسب شاهوار و بی سوار و خونین که داستان مرگ صاحبش را آورده است، نمی توان حضرت زینب (س) که رسالت شهادت را بیان می کند نشان نداد نمی شود این لحظه را نقاشی کرد و از آفتاب گرفتگی از زخم ها و این که بسیاری از کودکان خیمه گاه ها، امید و سرورشان را از دست داده اند یاد نکرد، می گویند آفتاب گرفتگی،هوای ابری و ایجاد گرد و غبار از اتفاقات عصر عاشورا بوده است. تمامی این موارد دال بر این است که ظاهراً خود قضیه عصر عاشورا در هاله ای از ابهام فرو می رود پس باطناً نیز باید چنین باشد ابهام در این است که آیا با شهادت امام حسین اسلام به پایان می رسد البته رهروان جواب می گیرند که از این لحظه خاص دوباره زاده می شود

 

 

.

ویژگی های تابلوی عصر عاشورا
تابلوی عصر عاشورای استاد فرشچیان، ویژگی های خاصی دارد که این اثر را از دیگر آثار او جدا می کند.

 1- نخستین ویژگی مهم این کار، استفاده از کادر افقی است؛ برخلاف دیگر آثار استاد که بیش تر کادر عمودی دارند؛ این بیان گر ایستایی و انرژی های از نفس افتاده است

.
 2-  ترکیب بندی مدور درون کادر افقی، نشانه بی تابی و چرخش افراد به حول محوری، برای بیان سوگواری است.
 3-اسب در مرکز کادر، کانون توجه بیننده است که بر افقی بودن کادر بیش تر تأکید دارد. (خط زیر پای اسب)
 4- پرده خیمه در سمت راست بالا، گویی پرده ای از یک فاجعه در هستی را به کنار زده است! هرچند اشاره به خیمه اصحاب هم دارد، اما گویی این پرده تا آسمان کشیده می شود!
 5- بهره گیری از رنگ های ملایم زمینه، گویای خشکی بیابان بی آب و علفی است که خود از تشنگی، تمام رمقش را از دست داده و به سفیدی گرایش دارد؛ درست مثل آن زمانی که تشنگی انسان شدید شده و لب ها، خشک و بی رمق می شود.
رنگ های تیره با تابش های بنفش، غم و اندوه جان کاه بازماندگان را القا می کند
6- پنهان کردن چهره شخصیت های درون کادر شاید با دو هدف باشد؛ یکی احترام نقاش به شخصیت های مطرح در پرده و دیگری خود خانم هایی که گویی دوست ندارند در این حال، هیچ بیننده ای نظاره گر حزن و اندوه جان کاهشان باشند. گویی محرمی را نمی یابند تا برای غم و اندوه و چهره های پریشانشان همدردی کند!پریشانی و آشفتگی موهای اسب، حتی حالت چشمان آن، به پایین انداختن سرش و لکه های خون روی بدن او، نشان دهنده مصیبتی است که بر آن ها وارد شده است.

7-تمام عناصر کادر، به اندازه ای ماهرانه چیده شده که با کمی تأمل، به خوبی می توان عمق این فاجعه رادرک کرد.

 

رنگ ها در تابلوی عصر عاشورا

تمام رنگ ها در نهایت پختگی و استادی به کار رفته اند، هیچ کدام از آنها چشم را اذیت نمی کند و این قدرت استاد در نحوه پخش کردن آنها در تابلو را می رساند.

آبی:

رنگ آبی یکی از ژرفترین رنگ هاست، نگاه بدون اینکه به مانعی برخورد کند در آن فرو می رود و تا بی نهایت پیش می رود، آبی غیرمادی ترین رنگ هاست و دلیل استفاده از این رنگ مضمون آن با مذهب است که با بخشی از فرهنگ ما گره خورده و از این رنگ نهایت بهره را برده است.

رنگ آبی به خودی خود غیرمادی است و هر آنچه به آن بستگی دارد را غیر مادی می کند.

ژرفای آبی، وقار و جلالی ماورای زمینی دارد و این وقار یادآور مرگ است. (منبع: شوالیه، ژان، گربران، آلن، فرهنگ نمادها)

سبز:

رنگ سبز ارزش میانگین و واسط میان گرم و سرد، بالا و پایین را دارد، اطمینان بخش و انسانی و آهنگین است و در بناهای مذهبی که نیاکانمان در صحرا و بیابان بر می افراشتند، تقدیس می شد.

عبای حضرت رسول سبز بود و در اسلام رنگ آگاهی است.

سفید:

رنگ سفید گاه به معنی فقدان رنگ است و گاه به معنی مجموعه رنگ هاست؛ به این ترتیب گاه در ابتدا و گاه در انتهای زندگی و عالم قرار می گیرد و رنگ گذراست.

کمال متعالی، سادگی، نور، خورشید، پاکی، معصومیت، عفت، قدوسیت، تقدس، نجابت و اقتدار معنوی از ویژگی های رنگ سفید است. (کوپر، جی، سی، فرهنگ مصور نمادهای سنتی)

بنفش:

رنگ مناعت است، رنگ راز، رنگ اطاعت و تسلیم است و همچنین: عقل، معرفت، ایمان دینی تقدس، متانت، شرم، طلب مغفرت درد، میانه روی، غم غربت، رنجش و سوگواری است.

زرد:

زرد طلایی جوهر الهی است، بر روی زمین صفت قدرت شاهزادگان، شاهان و خاقان ها می شود تا اصل قدرت آنها را نشان دهد. زرد رنگ ابدیت است. زرد رنگ زمین بارور است. زرد مظهر: نور خورشید، عقل، ایمان، شهود و خیر است.

قرمز:

سرخ نشانه ای رحمت الهی است و پیام امید و رجا را به روح می رسانند حتی اگر روح در ظلمت باشد. سرخ از خورشید می آید و بهترین رنگ هاست.

قرمز اوج رنگ ها و مظهر خورشید معرفی شده است و آن را نشانه عشق، جشن، سرور، رنج، خون، انتقام، شهادت، بردباری، ایمان و عزت نفس می داند.

بخش دیگری که مورد توجه این تحلیل گر آثار هنری (سیده خدیجه عمادی) قرار گرفته و به نیکی تک تک آنها را از درون اثر منفک کرده و به بررسی آنها پرداخته نماد شناسی اثر است. وی در این باره می نویسد:

اسب:

نماد عقل، خرد، اندیشه، منطق، نجابت، نور، نیروی پویایی، جای پا، تیز فکری، گذر سریع زندگی، باد و امواج دریا، پاکی و معصومیت است.

سفیدی درخشان اسب سفید، نماد شهوارگی است، اغلب کسی بر آن سوار است که امین و حق نام دارد.

تصویر نمادین اسب سفید شاهانه مرکب قهرمانان، قدسیان و بزرگان معنوی در هنگام معراج است. (کوپر، جی، سی، فرهنگ مصور نمادهای سنتی، مترجم: ملیحه کرباسیان)

تیر:

برا، اصل، مذکر، نافذ، آذرخش، باران، باروری، نیرو و جنگ، تیر همراه نیزه و شمشیر نمادی است که مظهر پرتوهای خورشید به حساب می آید و ضمنا نشانه جنگجو نیز هست.

خون:

اصل حیات، روان و قوه جوانی دوباره است. خون نماد تمامی ارزش های همبسته با آتش، گرما و زندگی است که با خورشید خوشی دارند.

خیمه:

خیمه مسکن صحرانشینان در بیابان است، خیمه مفهومی کیهانی دارد.

خیمه تصویر گنبد آسمان است، نماد حضور آسمان روی زمین است، نماد حمایت پدر است. خیمه محلی مقدس است جایی که خداوند حضور می یابد و ظهور می کند.

کبوتر:

روح حیات، جان، عبور از یک مرحله یا جهان به دیگری، روح نور، عفت، معصومیت، نجابت، صلح پرنده ای خوش پرواز و سبکبال است.

از وجود کبوتر به عنوان پیک و نامه بر قاصد یاد شده است، چون گرداگرد خانه کعبه و حرم پیامبر و ائمه (ع) کشتن و آزار رساندن آدمی و حیوانات حرام است.

بسیاری از کبوتران به این اماکن متبرکه پناه می برند.

درخت:

نخل نماد شادی، راستی، شهرت است زیرا همیشه راست می روید، تبرک، پیروزی و درخت حیات است و مظهر حلول عمر و کهنسالی توأم با سلامت است.

زن:

مفید و محافظ، هم هادی ناب معنوی و هم اغواگر و از راه برنده، خرد متعالی و حماقت فراوان پیچیدگی در کل طبیعت است. او بیش از مرد به روح جهان وابسته است، از خلال زن است که مرد با این نیروها ارتباط برقرار می کند. در اشعار اسلامی زن نماد جمال خداوند است. (کوپر، جی، سی، فرهنگ مصور نمادهای سنتی و شوالیه، ژان، گریران، آلن، فرهنگ نمادها)

کودک:

کودک نیز تجسم استعداد بالقوه، ممکنات،آینده، سادگی و معصومیت است.

فرشتگان:

فرشتگان پیک های خداوند واسطه های بین خدا و انسان، آسمان و این دنیا هستند و در فرهنگ ایران فرشته مظهر کمال و لطافت و زیبایی و تمامیت است.

شیر:

شیر مظهر عظمت، قدرت، دلیری، توان، نیرو، خورشید، شهامت اخلاق، عدالت، قانون و نماد جنگ است.

***

+ نوشته شده در  یکشنبه دوازدهم آبان 1392ساعت 18:0  توسط   |  نظر بدهید

علم چیست؟

به دو معنی به کار می رود:
یکی به معنی دانش و معرفت. به این معنا اخلاق، دین، تاریخ، سیاست، و حتی هر گونه شناخت و آگاهی، علم محسوب می شود. چنان که گاهی می گوییم: من به فلان اتفاق علم دارم.یعنی از آن اتفاق خبر دارم.معنای دیگر علم، دانش و معرفت خاصی است که یا از طریق عقل حاصل می شود مانند ریاضیات، و یا از طریق تجربه و آزمایش مانند فیزیک و شیمی و روان شناسی و جامعه شناسی. مقصود ما از علم در این جا، معنای دوم علم است.

هر علمی، مجموعه ای است از مسائل مرتبط با موضوع آن علم که حول آن موضوع سازمان یافته اند. مثلا، علم فیزیک، مجموعه مسائل و قوانینی است که حول موضوع آن، یعنی پدیده های طبیعی و روابط حاکم بر آن ها، سازمان یافته اند: همه علوم؛ چه عقلی و چه تجربی، اصول و قواعدی دارند که در میان همه آن ها مشترک است.برای نمونه، همه علوم، به امور کلی مربوطند؛ یعنی در پی کشف قوانینی هستند که در همه حال صادق باشد. مثلا هندسه راجع به همه مثلث ها به طور کلی بحث می کند و مثلث خاصی مورد نظر آن نیست. و یا فیزیک میکوشد قوانین جاذبه را کشف نماید؛ چرا که میخواهد به چیزی دست یابد که در همه حال صادق باشد و در هیچ شرایطی تغییر نکند. به همین ترتیب، در شیمی گفته می شود که همه آب ها در شرایط معین، در دمای صد درجه به جوش می آیند و این یک قانون همیشگی است.

اساسا اگر علمی چنین نباشد، علم محسوب نمی گردد. البته میان علوم عقلی با علوم تجربی تفاوت های زیادی وجود دارد.علوم عقلی با انتزاع عقلانی پدید می آیند. عقل، جنبه ای خاص از عالم خارج را انتزاع می کند و آن را موضوع قرار داده و سپس درباره آن بحث کرده و آن را گسترش می دهد.مثلا، ریاضیات، علمی است که درباره مفهوم عدد صحبت می کند. خود این مفهوم، حاصل انتزاع عقل از عالم خارج است. ما در عالم خارج، چیزی به نام عدد نداریم، بلکه پس از مشاهده چیز های مختلف، و با تلاش فکری به این مفهوم دست می یابیم. اما علوم تجربی، به بررسی پدیدار ها می پردازند و در پی کشف قوانین حاکم بر این پدیدارها هستند.

البته آن ها نیز از اصول عقلی پیروی می کنند، اما فعالیت این علوم، عقلی محض نیست؛ آن ها بر اساس مبادی و قواعد عقلی به آزمایش و مشاهده عالم خارج می پردازند؛ در حالی که علوم عقلی، هم اصولشان عقلی است و هم آنچه در باره آن تحقیق می کنند