روش تحقیق

روش تحقیق

اینجانب فاطمه جعفرنیادانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت امورفرهنگی دانشگاه آزاداسلامی -واحدعلوم تحقیقات میباشم هدف از ایجاد این وبلاگ آشنایی روش تحقیق میباشد(امیدوارم مطالب ارائه شده مفید باشد)
روش تحقیق

روش تحقیق

اینجانب فاطمه جعفرنیادانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت امورفرهنگی دانشگاه آزاداسلامی -واحدعلوم تحقیقات میباشم هدف از ایجاد این وبلاگ آشنایی روش تحقیق میباشد(امیدوارم مطالب ارائه شده مفید باشد)

خلاصه ای از فصل سوم-کتاب لیندلف

بخش سوم

 طراحی پژوهش/برنامه ریزی

ماجراهای مربوط به دانش پژوهان و این که چگونه موضوع پژوهش خود را پیدا می کنند ،می تواند موضوع قصه پردازی های شفاهی باشد اما می بینیم که به ندرت از این ماجراها صحبت می شود.

برپایه دیدگاهی سنتی و متعارف،پژوهش در (مکانی پاک و روشن) اغاز می شودواین مکان دنیایی است فراهم آمده از نظریه ها و همه پژوهشهای تجربه گرایانه ی مرتبط با پژوهش،و وظیفه پژوهشگر آن است که به صورتی متقاعد کننده نشان دهند چگونه پژوهش وی دانش جدیدی به دانش موجود می افزاید و پس از این مقدمات پرسشها و یا فرضیه های پژوهش می پردازد.

طرح پژوهش کیفی را می توان به دو مرحله مهم تقسیم کرد:برنامه ریزی که فرایند تعیین مسئله پژوهش است، و آغاز به کار پژوهش که مستلزم توجیه حضور پژوهش گر در پژوهش یعنی بحث در باره دستیابی به موضوع،ورود به محیط پژوهش، آشنا شدن با مشارکت کنندگان و به کارگیری راهبرد نمونه گیری است.

مروری بر فرایند پژوهش کیفی

طرح پژوهش از نظر پژوهشگران کیفی و پژوهشگران کمی که وفادار به سنت قیاسی فرضیه هستند،معناهای متفاوتی دارد.پژوهشگران کمی مایل به اعمال نظمی خطی در فعالیت ها هستند و بر اساس این نظم،نخستین کار پژوهشگر،انتخاب دیدگاهی نظری است که بناست قضایای آزمون پذیر به طور قیاسی از دل آن استخراج شوند. همه روابط و مراحل طرح، از تنظیم فرضیه ها تا تعریف عملیاتی متغیرها، و از انتخاب نمونه ها تا انجام تجربه ،کاملا روشن است. پژوهشگر جز در مواردی که از پیش در طرح پیش بینی شده به مرحله قبلی بر نمی گردد.همچنین ،مراحلی که باید طی شود،به ندرت با آنچه در طرح اصلی است،متفاوت خواهد یود.

نکنته مهمتر این که بیشتر طرحهای پژوهش کمی متکی به کنترل شدید متغیرها از سوی پژوهشگرند.برای پژوهشگران کمی، آزمون گزاره ها درباره رفتار،شناختها و نگرشها بدون کنترل متغیرها(ثابت نگه داشتن برخی عوامل و تغییر برخی دیگر)،بی معناست. اطمینان از یکپارچگی ایزارهای پژوهش یعنی روایی و پایایی در این اعمال کنترل،همچنین جدایی کامل پژوهشگر از سوژه های انسانی مورد مطالعه اهمیتی حیاتی دارد.

از سوی دیگر،پژوهش کیفی با ویژگی هایی چون استقرایی یودن،نوپدید بودن و تا اندازه ای کنترل ناپذیری شناخته می شود. این نوع پژوهش، کمتر وجهی خطی دارد: کمتر می توان آن را به معنای دقیق کلمه کنترل کرد.همانگونه که لبنکلن و گوبا توصیه می کنند"طرح پژوهش کیفی به تعبیر طبیعت گرایانه،به معنای برنامه ریزی برای بررسی احتمالاتی کلی است ،بی آن که دقیقا مشخص کنیم در ارتباط با هر یک از این احتمالات چه رخ خواهد داد"

به عبارت دیگر ،ما برای تصمیم گیری در خصوص چیزهایی که هنوز کشف نکرده ایم،برنامه ریزی می کنیم و معمولا پژوهش را با در نظر گرفتن چند پرسش کلی شروع می کنیم.همچنین می توانیم(پیش از طرح پرسشها) ادبیات  و متون پژوهشی را بخوانیم برخی تماسها شخصی بر قرار کنیم،و راهی برای ورود به دنیای اجتماعی بیابیم.جز در این صورت ،نخواهیم توانست پیش بینی کنیم چگونه پژوهش ما به انجام خواهد رسید. در واقع ،ما معمولا حتی از تلاش برای پیش بینی کردن هم خود داری می کنبم.

حرکت اصلی در این فرایند چرخه ای است:به این معنا که بیشتر پژوهشهای کیفی بارها به مراحلی که طی کرده اند ،باز می گردند(پژوهشگران به جستجوی اطلاعات می پردازند،داده ها را گردآوری می کنند،یافته هایشان را مرور و تحلیل و تفسیر می کنند و تمام این مراحل را دوباره انجام می دهند.) این فرایند ادامه پیدا می کند تا پژوهشگر "اصل مطلب را دریابد" و به تفسیری بینش مندانه دست یابد.

آگار:مردم نگاری عبارت است از معضل برطرف کردن مشکلات تفسیر.

مثلا وقتی می خواهد درباره یک کنش یا رفتار پژوهش کند،ابتدا اقدامات خود را با طرحی مقدماتی درباره بافتار،صورت و معناهای آن کنش شروع می کند،و چنانچه نتواند معنای رخدادی را دریابد،کل نظان معنا سازی اش دچار وقفه می شود،و این بدان معناست که طرح اولیه پژوهش(با الگوی اکتشافی او)ناکارامد بوده است .

برخی از این وقفه ها که به شکلی غیر مترقبه در حین کار میدانی رخ می دهند،همان چیزی هستند که آگار آنها را وقفه های (تصادفی)می نامد.وقفه های دیگر(تعمدی)هستند،چون پژوهشگر می خواهد ببیند تا چه اندازه توانسته معرفت فرهنگی گروه مورد بررسی اش را به درستی بازسازی کند.

می توان از موقعیتها،منابع،و روشهای گوناگونی برای ایجاد این وقفه ها استفاده کرد .

درمطالعات میدانی عادی،این وقفه ها بارها و بارها رخ می دهند و طرحهای تازه بر پایه داده های جدید ساخته می شوند. و این روند ادامه می یابند تا پژوهشگر بتواند به درک عمیق یک آیین یا عمل دستیابد .

تعبیرها و استعاره های مختلفی برای توصیف پزوهشگر کیفی وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از (هدایتگر هوشمند)،( کارآگاه فرهنگی) و (بیگانه حرفه ای) مخرج مشترک این تعبیرها آن است که :پژوهشگران کیفی جستجو گرانی هستند با دست پر و مبتکر .هر عرصه پژوهش،عرصه ای منحصر به فرد و پویاست و راهبردهای انعطاف پذیری می طلبد. در این عرصه ها،استفاده از هرشیوه و تدبیری که بتواند به دست آوردی دربررسی واقعیتهای ارتباطات اجتماعی بیانجامد،مجاز خواهد بود .

پژوهشگران کیفی هم مثل پژوهشگران کمی بسیار منضبط هستند. چون باید بدانند چه مواقعی باید بدانند چه مواقعی باید ناظر و مراقب امور باشند.

آگاهی پژوهشگران کیفی از انگیزه ها و کنشهای خود و دیگران، نوعی کنترل درونی است و کاملا با کنترل بیرونی پژوهشگران کمی در پژوهش های قیاسی فرصیه ای برابری می کند.

این پژوهشگران،علاوه بر انضباط، از کنجکاوی علمی هم برخوردارند.تنظیم پرسشهای پژوهش،هسته و محور مرکزی هر پژوهش کیفی است. آنان نخست درباره متون و منابع،دنیای پیرامونشان و خودشان سوال می کنند. در این مرحله،سوالاتی طرح می کنند که جای پایشان را در قلمروی تازه و هیجان برانگیز محکم کند. ان گاه پا به میدان پژوهش می گذارند،و در این مرحله، از پرسشها به صورت ابزارهای راه یابی در عرصه ناهموار پژوهش بهره می برند.

منابع برای یافتن موضوع پژوهش

نخستین چیزی که آنها را به این عرصه ها می کشاند ،حس کنجکاوی درباره این پرسش است که مردم چگونه نشانه ها را برای خلق دنیاهای معناداری که در آن هستند ، به کار می برند و چگونه این نشانه ها را تفسیر می کنند.

مثلا ممکن است پرسش درباب این که مردم چگونه با گربه های خانگی شان رابطه برقرار می کنند،برای یک مهمان خانوادگی موضوعی جالب و پرسش برانگیز باشد اما همین پرسش،چنانچه در قالب مساله ای عام که مستلزم مطالعه دقیق رفتارهای خاص است در نظر گرفته شود ،می تواند موضوع پژوهشی کیفی باشد و برای یک تحلیلگر ارتباطات رابطه ای ،جذابیتی ویژه داشته باشد.

منابع بیشتر ایده هایی که موضوع پژوهش واقع می شوند،عبارتند از:نظریه ها و ادبیات پژوهش ، مسائل عمومی،تجربه ها و امکانات شخصی، و تامین منابع مالی بر پایه اولویتهای تعیین شده (در نهادها).

نکته مهم این است که روش شناسی پژوهش،تمهیدهایی برای هدایت این پراکندگی اندیشیده است.

نظریه ها و ادبیات پژوهش

پژوهش های (کمی) مبتنی بر آزمون فرضیه بیشتر بر نظریه یا ترکیبی از نظریه های رقیب تاکید می کنند در حالی که پژوهشهای کیفی در استفاده از نظریه انعطاف پذیرترند.

چنانچه بپذیریم که" دیدگاهها و گزاره های نظری از پیش تعیین شده می توانند یافته های پژوهشی را محدود یا جهت دار کنند ، در آن صورت ممکن است به شکل و محتوای این واقعیتهای اجتماعی با دقت و حساسیت بیشتری بنگریم"

در عین حال،اگر نتوانیم دیدگاههای (از پیش موجود) خود را بشناسیم و بشناسانیم ،از قدرت تاثیر آنها کاسته می شود و نمی توانند باعث تقویت حساسیتهای ما بشوند.

دومین منشا انعطاف پذیری روشهای کیفی در استفاده از نظریه ، در توانایی نظریه سازی ما درباره رفتارها و فعالیتهای ارتباطی خاص نهفته است . این "نظریه های مبتنی بر فعالیتها" می توانند به کار تبیین فعالیتهایی که در میدان پژوهش مستند شده اند بیابند ،و نیز توجه ما را به مشاهده های آتی معطوف کنند.

و سرانجام این که پژوهش کیفی قلمروی است که در آن "شکار اندیشه ها " رخدادی رایج است. به این معنا که تحلیلگر از "نظریه های متفاوت و حتی متناقض برای پیشبرد بحث بهره می گیرد"

استفاده ازهرمفهوم یا نظریه-منفرد یا ترکیبی- برای تبیین داده های میدانی، از دیگر مصداقهای انعطاف پذیری در پژوهش های کیفی است.

به نظر لینکلن و گوبا : در برخی مطالعات، پژوهشگر "می داند چه چیز را نمی داند" و لذا به ابزارهایی می اندیشد که او را در یافتن پاسخ یاری خواهد رساند .مواردی هم پیش می آید که پژوهشگر "نمی داند چه چیز را نمی داند" که در این صورت نیاز به اتخاذ رویکردی باز تر و آزادانه تر است.

در پژوهشهای نوع نخست، پژوهشگر به خوبی از اقدامات مورد نیاز برای گسترش دانش موضوعی و نظری اش آگاه است.

در حالی که در پژوهشهای نوع دوم، بیشتر در مواقعی انجام می شود که علائق و تجربه های شخصی پژوهشگر در گزینش موضوع نقشی ندارد.

هر قدر پژوهشگر با ادبیات پژوهش بیشتر آشنا باشد،از تعارض ها ،تناقضها و شکافهای مباحث نظری موجود،بیشتر آگاهی خواهد یافت.

گاه به نظر می رسد برخی از حوزه ها از فقر نظری یا ضعف پژوهش های تجربه گرایانه در رنج هستند و همین کاستی می تواند راهگشای آن حوزه به رویکردی تازه باشد.

ادبیات پژوهش پدیداری چند صدایی است و آنچنان متنوع است که نمی توان دستور کار واحدی برای رویارویی با مسائل آن داد.

همیشه بین زمان پیدایش متون و انتشار آنها فاصله ای هست. به همین دلیل هرگز نمی توان کاملا مطمئن بود که متون در دست دربردارنده جدیدترین مسائل باشد .گاه نقدهای منتشر شده در مجلات ،می توانند راهنمایی بسیار مفید برای آشنا شدن با تعارضهای نظری در یک حوزه موضوعی باشند.

مسائل عمومی

مسائل عمومی جامعه هم می تواند منبع غنی از ایده های پژوهشی باشد.

به طور کلی مردم نگاری برای تعمق در لایه های عمیق تجربه های زیسته مردم فقیر،محرومان از حقوق مدنی و مطرودان بسیار مناسب است و این امکان را فراهم می کند که گروهایی که به لحاظ اجتماعی نادیده گرفته شده اند یا صدایشان خاموش شده است، دیده و شنیده شوند.

همچنین این نوع پژوهشها می توانند به طور غیر مستقیم کاستی های سیاست گذاریهای دولتی یا نهادهای اجتماعی را نقد و تفسیر کنند.

دسته ای دیگر از مطالعات بر روشن ساختن ابعاد تازه ای از مباحثی که پیش تر در جامعه  شناخته شده می پردازند.هدف این پژوهشها،آشکارسازی جنبه های ناشناخته موضوع های ظاهرا آشنا و شاید اشاره به "مسائلی" باشد که کسی فکر نمی کند وجود دارند.

مسائل عمومی در همه جا وجود دارد: در مناقشات مربوط به سیاست گذاری ها،تعارض های حقوقی وقانونی،مباحث مربوط به حقوق بشر،جنبش های اجتماعی،سیاست،بحران های سازمانی و درکانون این مسائل،تضاد بین احزاب.سرشت این تعارضها معمولا وابسته به تفاوتهایی است که درهدفها،موقعیتها،حقوق اجتماعی و انسانی و منابع وجود دارد . مثلا مساله سقط جنین ، دربرگیرنده تعارضهایی است که بین طرفداران حفظ حیات،و هواداران آزادی انتخاب رخ می دهد و به قلمروهایی چون حقوق زنان،حقوق جنین ...مربوط می شود.

تجربه ها و امکانات شخصی

در این جا آنچه مهم است این است که ما درباره تجربه های خود چگونه فکر می کنیم و چه احساسی در قبال انها داریم.یعنی ما با تجربه هایمان مساله پردازی می کنیم. هر اشکالی یا اخلالی که در جریان روان رابطه ها و حساسیتهای ما یا دیگران رخ می دهد، می تواند سکوی پرشی برای شکل گیری یک ایده  پژوهشی بشود.

بسیاری از مردم نگاران می کوشند به تجربیات تازه و غیر منتظره تاکید ورزند.روبرو شدن با فرهنگ ها یا سبکهای زندگی گوناگون یا شیوه های جدید انجام کارها می تواند ما را با طرز  تفکر قالبی خودمان رویارو سازد و به ما بینش و بصیرتی بدهد که زندگی دیگران را دقیقتر ببینیم.

هر قدر تجربه های ما تک روانه تر و غیر اجتماعی تر باشد ،توان ما در درک ایده های  نو کمتر خواهد بود.

همچنین تجربه های فرد در خصوص تعارضهای هویتی و تضاد نقشها ،می تواند منشا ایده های خوبی برای پژوهش باشد.

اما پژوهشگران اغلب از طرح های پژوهشی استفاده می کنند تا بین دغدغه های فردی و زندگی حرفه ای شان وحدت بیشتری ایجاد کنند. دانستن این نکته مهم است که اشتیاق شدید به پژوهش صرفا امری "خوب و مقبول" نیست،بلکه بهترین شیوه، زیستن مثل یک دانش پژوه است.

تجربه های زیسته پژوهشگران نیز می تواند امکانات و فرصتهایی برای پژوهش فراهم کند نمونه های بسیاری از پژوهشگران می توان یافت که تجربه هایشان با زمان و مکان و مردمی خاص زمینه ساز انجام پژوهش هایشان شده است.

یا فرصتها بر روی دو پاشنه هستند به این معنا که "هم پژوهشگر و هم آزمودنی ها هر دو از انجام پژوهش بهره می برند.

به یاد داشته باشیم که محیط ها فی نفسه منبع پرسشهای پژوهش نیستند بلکه این پژوهشگر است که باید با استفاده فرصت جویانه از موقعیت ها موضوع پژوهش خود را با بهره گیری از مفاهیم نظری طراحی کند.

تامین منابع مالی بر پایه اولویتها

پژوهش نیاز به منابع مادی و انسانی دارد و تعداد اندکی از دانشگاهها می توانند همه این امکانات هزینه مند را تامین کنند موضوع مهمتر این که نهادهای دانشگاهی، نقش حیاتی را در برآوردن نیازهای علمی دولتهای مرکزی ایفا می کنند.هر ساله مبالغ هنگفتی در اختیار دانشگاهیانی قرار می گیرد که اماده اند پاسخگوی این نهادها و اولویتهای تعیین شده آنها باشند.

این منابع مالی مستقیما مانع آزادی اندیشه پژوهشگران نمی شوند،اما عملا باعث می شوند فعالیت در برخی زمینه های پژوهشی بیشتر تشویق شود و این به نوبه خود بر فعالیتهای آموزشی و پژوهشی دانشگاه اثر می گذارد.مثلا:در اواخر دهه 1990،موجی از توجه و سرمایه گذاری درزمینه ارتباطات سلامت ایجاد شد که یه رشد پستهای هیئت علمی و برنامه های آموزشی مرتبط در بسیاری از دانشگاه ها انجامید.

کسب مهارت در نوشتن طرح پیشنهادی و موفقیت در جلب حمایتهای مالی،فواید بسیاری برای پژوهشگر دارد.مطالعه میدانی فشرده و کاربراست و غالبا منابع مالی این امکان را فراهم می سازند که وقت پژوهشگران، به جای آموزش، صرف پژوهش شود. این منابع،معمولا صرف هزینه های سفر به محیط های پژوهشی ،استخدام دستیاران تحصیلکرده برای کمک به کار میدانی،پیاده کردن نوارها و کد گذاری پاسخ ها می شوند.همچنین بر اعتبار و منزلت پژوهشگر و شهرت خوب دانشگاه می افزایند.

از سوی دیگر،مدیران"هزینه های غیر مستقیم" را که به واحدهایشان بر می گردد دوست دارند و غالبا برای پژوهشگرانی که این عواید غیر مترقبه را نصیبشان می سازد امتیاز قائل می شوند.

نکته آخر اینکه پژوهشگرانی که در پی تامین منابع مالی اند.غالبا متوجه می شوند که با مسائل دنیای واقعی درگیر شده اند حتی ممکن است نتایج پژوهش خود را در تغییراتی که در کنش ها و سیاستها رخ می دهد ،مشاهده کنند و این خود می تواند مایه رضایت خاطر آن دسته از پژوهشگران باشد که می خواهند در حوزه هایی فراتر از دانشگاه تغییر ایجاد کنند.

 

پرسش از خودمان

پژوهشگران در نخستین مراحل طراحی پژوهش باید با چند پرسش کلیدی روبرو  شوند و از خود بپرسند :ایا این ایده با هویت فردی و پژوهشی من سازگار است؟ آیا می توانم در طول زمان سخت و طولانی انجام پژوهش علاقه خود به این ایده را حفظ کنم؟...

دلیل عمده عدم تحقق ایده های پژوهشی ،شایسته نیودن نظری آنها نیست شاید ما آمادگی به کار دشوار انجام مصاحبه ها یا مطالعات میدانی را نداریم...

احتمالا نخستین پرسش- آیا این موضوع با هویت فردی و پژوهشی من سازگار است؟ از همان زمان که به ذهنمان آمده پاسخ خود را یافته است همانطور که پیشتر گفتیم ایده های پژوهش غالبا برآمده از احساس نیاز ما به درک و شناخت خود ماست. در واقع رویکرد تفسیری در پژوهشهای کیفی برای کسانی که می خواهند دنیای اجتماعی خود را بفهمند،جذابیت دارد.

همخوانی یا نا همخوانی هویتی در پژوهشهای کیفی امری بسیار مهم است چون پژوهشگران کیفی باید برای توجیه و بیان خود انرژی زیادی صرف کند و با هوشمندی و زیرکی از خود مراقبت کنند . ئ از آنجا که بیشترین بصیرت تفسیری در کار میدانی مستلزم تغییر درونی پژوهشگر است لازم است پژوهشگران توانایی خود را در ثبت و ضبط تغییرات ظریفی که در دانش انگیزه ها و قابلیتهایشان رخ می دهد بسنجند

پرسشی که پژوهشگران باید از خود بپرسند این است که آیا می توانم رابطه ای موثر و دیالکتیکی بین احساس شخصی خود از آنچه پیرامونم می گذرد و چهره ای که به عنوان پژوهشگر از خود به دیگران نشان می دهم برقرار کنم؟ آیا می توانم تشخیص دهم که نسبت به آزمودنی هایم چه سو گیری هایی دارم و آیا می توانم از این سو گیری ها رها شوم؟

پرسش دوم –آیا می توانم در طول زمان طولانی و دشوار پژوهش علاقه خود را به این پژوهش حفظ کنم؟ به پرسش نخست ربط دارد چون موضوعی که فرد خود را با آن سازگار می یابد معمولا موضوعی خواهد بود که وی می تواند علاقه خود به آن را حفظ کند اما همیشه همچنین نیست. واقعا سخت است بپذیریم که مطالعه محیطی عادی می تواند شعفی در ما ایجاد کند که ناشی از کشف ناشناخته هاست.

برعکس رویارویی با پدیده های نا آشنا حتی اگر تجربه ای ناراحت کننده و اهانت بار باشد می تواند ماجراجویانه و جالب باشد.

سرانجام اینکه باید این پرسش را طرح کرد که آیا این ایده پژوهش می تواند به لحاظ نو و کیفیت به نتایجی بیانجامد که باعث پیشبرد هدفهای حرفه ای من بشود؟

از انجا که پژوهش کیفی برای بسیاری از ما صرفا یک سرگرمی نیست،جا دارد از خود بپرسیم که آیا واقعا نتایج نهایی این پژوهش ارزش صرف این همه زمان و انرژی دارد یا نه؟

پرسش درباره عرصه پژوهش

این یک اصل بنیادین است که هر کنش ارتباطی را می توان مطالعه کرد. ما باید بتوانیم در همه حال تصور کنیم که عملیاتی کردن هر پژوهش انسانی به دست ما ممکن است و راه خود را برای ورود به دنیا و فضای هر کس باز کنیم.

نخست باید بین سه اصطلاح مرتبط میدان،محل و عرصه تمایز قائل شویم: اصطلاح میدان ناظر به نقاط تقاطع موضوع و قلمروی است که پژوهش در آن انجام می شود در واقع میدان دامنه گسترده ای از وقایعی است که نظرا با هم ارتباط دارند،و پژوهشگران به صورت افرادی حرفه مند در آن فعالیت می کنند.

مفهوم مبدان پزوهش با مفهوم محل (یا محیط) متفاوت است اصطلاح دوم یعنی محل به مکانی فیزیکی محلی و میعن اشاره می کند که در آن پژوهشگر و کنشگر اجتماعی مشترکا حضور دارند.

عرصه عبارت است از  صحنه کنش اجتماعی بنا به تعریف خود کنشگران و به عبارتی دیگر سازه ای است که مشارکت کنندگان  (در پژوهش) آن را برای هماهنگ کردن دستاوردها و اقدامات عاجل خود می سازند، و بافتاری معنادار است که در آن بخشی از یک کنش اجتماعی مکررا رخ می دهد.

یک میدان ممکن است از محلهای بسیاری تشکیل شود لیکن ارزش همه محلها برای مطالعه عرصه هایی که به واقعیت اجتماعی گروهی خاص ساختار می بخشند برابر نیست.

نخستین گام پژوهشگر در این فرایند آن است که به بررسی اکتشافی عرصه ای که قرار است مطالعه شود بپردازد . این فعالیت را (عرصه آزمایی) می نامند.

پژوهشگر به یک یا چند محل می رود و با دیدن و شنیدن و... می کوشد شناختی از این مکانها به دست آورد و بفهمد چقدر آن محل ها برای پژوهش او مناسب هستند.

پژوهشگر باید در عرصه ازماییاز هر دو دیدگاه درونی و بیرونی به اوضاع بنگرد. وقتی دیدگاه درونی را اختیار می کنیم ، عرصه را از خلال معنا هایی که اعضای گروه به کنش های ارتباطی شان می دهند،می بینیم.

حال، این پر سش  مطرح میشود که چگونه پژوهشگر پیش ازاین  که عملا پژوهش را اغاز کند،        می  تواند عرصه پژوهش  را انطور که اعضای گروه تعریف می کنند،تعریف کند؟واقعیت این است  که این موضوع برای پژّوهشگران کیفی در استانه اغاز پژوهش یک مساله است . البته گشتن در محیط یا ایفای نقش سایه می تواند به او کمک کند معنای کنش های اعضای گروه را دریابد. اما باید بااحتیاط به مشاهداتش بنگرد و این نکته را مانند یا ورد با خود تکرار کند که او در نقش یک مهمان از کنشهایی که برای اعضای گروه بیشترین معنا را دارند.چیزی بیش از یک گمانه زنی در نخواهد یافت.

عرصه آزمایی شامل نگاه کردن از منظر بیرونی هم می شود .

فابده تحلیل بیرونی، مرتبط کردن موضوع پژوهش با جهت گیریهای نظری است .

شاتزمن و اشتراوس عرصه آزمایی را که اساسا متکی بر دیدگاه بیرونی است ،یه ترتیب زیر برشمرده اند:     

1.تعیین هر چه دقیقتر اینکه آیا محل انتخاب شده عملا نیازها و ملزومات اصلی پژوهش را بر آورده می سازد؟مساله تناسب

2. سنجش برخی از مشخصات معرف محل پژوهش (مثل اندازه ،جمعیت، پیچیدگی و....)      در قبال منابعی که در اختیار پژوهشگر قرار دارد،مانند زمان ،توانایی جا به جایی،مهارتها،و هرچیز دیگر که برای انجام کار پژوهش لازم است – مساله امکان پذیری  

3.گردآوری اطلاعات درباره مکان و مردمی که در آن هستند به منظور بررسی راههای ورود به محل- مساله شیوه های مناسب

دو هدف-تناسب و امکان پذیری- برای وارسی قابلیت عرصه ها مفیدند.

یک محل مناسب باید دست کم بیشتر معیارهای مساله پژوهش را دارا باشد.

امکان پذیری فضایی برای تصمیم گیری است،و در آن دو دغدغه اصلی به هم می پیوندند . نخستین دغدغه مشخصات معرف عرصه می نامند ا        ین مشخصات،ویژگی های مشاهده پذیر عرصه است که بر توانایی حضور و عمل موثر پژوهشگر در صحنه تاثیر می گذارد و شامل اندازه یک محل،جمعیت،پیچیدگی ساختاری این جمعیت،و نزدیکی و پراکندگی مکانی و فضایی برای تعامل افراد است .

 دغدغه دوم منایعی است که پژوهشگر دراختیار دارد مانند وقت،سرمایه فرهنگی،و نبروی انسانی.

در برخی محیط ها ممکن است وقایع به ندرت یا به شکلی غیر مترقبه رخ دهد به طوری که برنامه ریزی برای مطالعه آنها تقریبا غبر ممکن شود.

ازدیگر مشخصه های معرف پژوهش،رمزهای فرهنگی است که پژوهشگر باید بتواند آنها را بفهمد .این رمزها مجموعه هایی هستند از دانش و اگاهی هستند که مردم برای ایفای نقشهایشان در عرصه از آن استفاده می کنند و کارکردشان این است که منظومه هایی از رفتارهای متفاوت را بر می سازند و به این رفتارها نظم می بخشد.

برخی از این رفتارها عبارتند از رفتارهای شغلی و حرفه ای (مثل به کار بردن رمزها واصطلاحات فنی) رفتارهای بین فردی عام(مثل به جا آوردن اداب نزاکت) رفتار بین فردی و خصوصی(مثل عبارات و حالات ارتباطی ) و رفتارهای مرتبط با رسانه (مانند رمزهای تفسیری) هر عرصه ،از دانشهای رمز گذاری شده تشکیل شده است . برخی از این رمزها آشکارند همگان آنها رامی شناسند و شناخت آنها تقریبا بلادرنگ است بسیاری از رمزها هم هستند تعداد کمتری از مردم انها را می شناسند و به کار می برند.

بنابراین،یکی از هدفهای عرصه آزمایی برآورد زمان مورد نیاز برای فهم ،رمزهای فرهنگی است که لایه های بسیار دارد .مردمنگاران ، اغلب از این که می توانند سریعا روندهای فرهنگی را بفهمند به خود می بالند، اما رمزهای خاصی هم وجود دارد که هیچ کش نمی تواند به راحتی آنها را در کوتاه مدت بگشاید.

طرح پیشنهادی پژوهش

معمولا در فرایند انجام هر پژوهش ،یک طرح پیشنهادی رسمی نوشته می شود  یک یا چند مخاطب مثل شورای تصویب پایان نامه ،دروازه بانان پژوهشی عرضه می گردد.

نخستین هدف هر طرح پژوهش آگاه کردن دیگران از هدف پژوهش،منطق آن فرایند ها و نتایج مورد انتظار است و موفقیت پژوهشگری کهنویسنده طرح است یستگی به این دارد که طرح واضح و منسجم نوشته شود و مراحل انجام آن به درستی توجیه و تشریح شود. هدف دیگر  طرح آن است که متقاعد کننده باشد. مخاطبانی که طرح پژوهش را می خوانند معمولا نسبت به آن واکنش نشان می دهند.

عنوان

یک عنوان خوب باید دقیقا بیانگر موضوع و بافتار پژوهش باشد. یعضی از عنوان ها ناظر به رویکردی روش شناختی ،نظری یا فلسفی به موضوع هستند.

چکیده یا خلاصه

در مرحله بعد ،نویسنده شرحی فشرده از برنامه کار پژوهش خود ارائه می کندک این که چه چیز بررسی خواهد شد،پژوهش چگونه اجرا خواهد شد و انتظار می رود چه نتایجی به دست آید.

دلایل منطقی انجام پژوهش

بخشی از طرح که به بیان میانی و دلایل منطقی انجام پژوهش اختصاص می یابد، باید به پرسشی که در ذهن بسیاری از خوانندگان وجود دارد، پاسخ دهد: چرا این موضوع باید در این زمان بررسی شود؟ نویسنده طرح پیشنهادی باید مساله پژوهش را به روشنی توضیح دهد و قوی ترین استدلالهای خود را در دفاع از ضرورت انجام پزوهش ارائه کند.

به ویژه این موضوع اهمیت دارد که استدلالهای نویسنده از ارتباط و انسجام برخوردار باشد .

چنانچه دلایل اقامه شده در دفاع از ضرورت انجام پزوهش گسیخته ،پراکنده،یا ساده انگارانه باشد ،طرح نخواهد توانست خواننده را متقاعد سازد.

قلمروهای نظری و مفهومی پژوهش

خوانند گان طرح پیشنهادی دوست دارند بدانند منطق نظری و مفهومی پژوهش چیست.بویژه شورای بررسی پایان نامه یا کمیته بررسی بودجه پژوهشی می خواهند ببینند طرح پیشنهادی پژوهش چه جایگاهی در پژوهشهای انجام شده،خاصه مباحث مهمی که هنوز بی پاسخ مانده اند، دارد.

انان می خواهند بدانند پیشنهاد دهنده طرح از چه راه می خواهد به مقصد برسد و ایا این راه از کمترین علائم راهنما برخوردار است.

فرضیه ها یا پرسشهای پژوهش

فرضیه به شکل مرسوم آن به ندرت در پزوهشهای کیفی به کار می رود. این به خاطر آن است که معمولا پژوهشهای کیفی برای تفسیر کیفیات پدبدارهای اجتماعی طراحی می شوند. و در این نوع پژوهشها نیاز چندانی به پیش بینی روابط متغیرها نیست.

البته ابن بدان معنا نیست که پژوهشگر نمی تواند تفسیرهای مناسب از داده ها را از تفسیرهای نامناسب تمیز دهد بلکه منظور این است که تنها زمانی داوریهایی از این دست ممکن خواهد بود که پژوهشگر برای تولید داده های مفید و معتبر مدتی طولاتی میدان پژوهش به سر برده باشد.آنچه در پزوهش های کیفی بسیار بیشتر رایج است،طرح پرسشهای پژوهش است. این پرشسها بیانگر انتظارات پژوهشگرند و سوالهای بازی هستند که به یاری استدلالهای نظری و عرصه آزمایی ،پژوهشگر را در عرصه پژوهش راهنمایی می کند.

روش شناسی،دستور کار و تدارکات

مفهوم پردازی ها و پرسشهای پژوهش به ایجاد این توانایی در پژوهشگران می انجامد که از پیش بدانند چه چیز را باید بیاموزند و چگونه بیاموزند از انجا که پژوهش های کیفی معمولا بر پایه استفاده از چند روش طراحی می شوند، نویسنده طرح پیشنهادی باید توضیح دهد که چگونه هر روش در ارتباط با دیگر روشهای به کار می رود و ارتباط انها با هم چگونه است.

روش شناسی راهبرهایی است که بین هدفهای پژوهش و این که چه نوع روشی را چگونه باید به کار برد پیوند برقرار می کند. دستور کار ،شیوه های به کار بستن روشهای پژوهش است که متضمن پاسخ به این پرسشهاست: ورود به محلهای پژوهش میدانی چگونه باید باشد؟ چگونه باید به افراد مطلع نزدیک شد؟

تدارکات ،ناظر بر تدارکات و مدیریت منایع پژوهش است که عبارتند از رایانه ها ، ضبط صوتها ،نوارها

تحلیل

بیشتر خوانندگان طرحهای پیشنهادی ،خواهانه اطلاعاتی درباره روشهای کد گذاری و تحلیل داده ها هستند همچنین انها مایلند بدانند که آیا در تحلیل داده ها از نرم افزارها نیز استفاده خواهد شد و روایی پایایی کار چگونه سنجیده خواهد شد.

 

برنامه زمان بندی شده

پژوهش های کیفی در مقایسه با پژوهشهای کمی زمان بندی های منعطف تری دارند .هر ند موضوع آنقدر که برای سازمانهای تامین کننده بودجه و دروازه بانان مهم است . از نظر شورای بررسی طرحهای پایان نامه ای اهمیت چندانی ندارد . در هر حال،در نظر گرفتن زمانی بیشتر برای هر یک از مراحل پژوهش ، بهتر از آن است که پژوهشگر خود را در تنگنای زمانی و اضطراب انقضای زمان پیش بینی شده قرار دهد.

مراقبت از آزمودنی ها در پژوهش کیفی

تدوین طرح پیشنهادی پژوهش فرصتی برای فکر کردن به اخلاق پژوهش هم است. مهمترین تصمیم گیری های اخلاقی ، به سوژه های انسانی که در پژوهش مشارکت می کنند مر بوط می شود.

البته توجه به آسایش این افراد ،با طرح پیشنهادی پژوهش اغاز و به آن ختم نمی شود ، اما مراقبت از آزمودنی ها  بخشی از پژوهش ایت که باید جزبیات آن (یعنی ملاحظات اخلاقی مربوط به افراد در میدان پژوهش )را کاملا روشن و مشخص کرد.

استفاده از مرام نامه های اخلاقی رسمی برای انجام پژوهش های علمی تحولی نسبتا جدید است.

رضایت آگاهانه

همه کسانی که در پژوهشی مشارکت می کنند،باید داوطلیانه دست به این کار بزنند،بتوانند بفهمند پژوهش از آنان چه می خواهد، از خطرها و منافع محتمل ناشی از مشارکت در پژوهش سر در بیاورند و رضایتشان به لحاظ حقوقی معتبر باشد. این نکات باید در هر فرمی که برای اعلام رضایت داوطلیان مشارکت تنظیم می شود مراعات شود.

دستور کار تعامل با آزمودنی های احتمالی ، دست کم به اندازه محتوای رضایت آگاهانه اهمیت دارد. تنها باید به کسانی که شفاها و کتبا رضایت خود را اعلام می کنند. اجازه مشارکت در پژوهش داده شود . پژوهشگر باید اصطلاحات فنی را در قالب زبانی که به راحتی برای افراد عامی قابل فهم باشد،توضیح دهد.

آزمودنی ها باید بتوانند درباره طرح و مشارکت خود در آن سوال کنند و پاسخ قانع کننده بشنوند. آنها باید بدانند که هر زمان که بخواهند می توانند پژوهش را رها کنند بی آن که این کار برای آن ها نتایج منفی در پی داشته باشد . اتخاذ شیوه های تهدید آمیز و اعمال فشار به هر شکل، کلا با مفهوم استقلال انسان منافات دارد.

این یک اصل بنیادین است که رضایت مشارکت کنندگان را باید پبش از دریافت داده های قابل استفاده از آنان به دست آورد.

ابزارها

معمولا از پژوهشگران خواسته می شود ابزارهای گرد آوری اطلاعات از قبیل پرسشنامه ها، سنجه ها،آزمونها،مواد مشوق و... را برای بررسی به شوراهای بررسی طرحها ارائه کنند. در مشاهده مشارکتی ،پژوهشگر خود کار ابزار گرد آوری اطلاعات را انجام می دهد.

 شاید لازم باشد آزمودنی ها به حضور پژوهشگر در فضای خود خو بگیرند، اما مشاهده مشارکتی در بیشتر موارد فشاری بر آحاد جامعه پژوهش وارد نمی کند چون آزمودنی ها تنها همان کاری را انجام می دهند که همیشه به طور طبیعی انجام می دهند.

جمعیت های آسیب پذیر

عده ای از مردم  گروهای اسیب پذیر از جامعه تلقی می شود ، و لذا نیاز به مراقبتهای خاص دارند. این گروهها عبارتند از کودکان، بی خانمان ها و... ممکن است معنای مشارکت داوطلیانه را نفهمند یا در محیطی بسر ببرند که در آن داوطلب بودن معنای خاص دارد ، پیدا کردن راهی موثر که از طریق آن بتوان مفهوم رضایت آگاهانه را به آنان منتقل کرد، اهمیت فوق العاده دارد.

دسترسی به اطلاعات

گاه مشارکت کنندگان متوجه می شوند که در فرایند پژوهش اطلاعات زیادی به صورتی نوار ،متنها و یادداشتهای میدانی در باره آنها گرد آوری شده است.و نگران می شوند که مبادا این اطلاعات از سازمانهای امنیتی سر در بیاورند باید به این آزمودنیها اطمینان داد که همه گفته های ضبط شده یا داده های گرد آوری شده از آنها در طول پژوهش محرمانه خواهند ماند.

بازنمایی متنی آزمودنی ها

این احتمال وجود دارد که انتشار هر پژوهش کیفی  اسرار افراد یا گروهایی را افشا کند، ابرو و اعتبارشان را خدشه دار کنند.(واقعیتهای نا خوشایندی) را به ناراحتی آنها می انجامد برملا سازد. ممکن است این سوال پیش بیاید که چرا مردم از خواندن انچه خودشان گفته اند یا از کاری که در حضور پزوهشگر انجام دادند متعجب می شوند ؟واقعیت این است که بیشتر اعمال ما مادام که در فضایی بیرون از کنترل ما ضبط و تفسیر نشوند کاملا معصومانه به نظر می رسند.

از طرفی پژوهشگران و آزمودنی ها تقریبا هرگز به اجماعی پایدار در باره سرشت پژوهش نمی رسند. چراکه هر کدام از آنان به نظامهای ارزشی مختلفی پایبندند و خود را در برابر مراجع متفاوتی پاسخگو می دانند .

جز در مواردی که رضایت نامه ها (یا هر گونه توافقی)محدودیتی در استفاده از برخی منایع ایجاد می کنند پژوهشگر درباره استفاده از داده های پژوهش آزادی عمل بسیار دارد.برخی پژوهشگران،نمونه ا ی از تحلیلها یا حتی متن کاملی از گزارشها را به مشارکت کنندگان نشان می دهند.

اما این که مشارکت کنندگان مجاز باشند متن را ویراستاری کنند و درباره این که گفته ها یا اعمال انها چگونه باید نفسیر شوند، نظر بدهند کار نادرستی است

 ****خلاصه  فصل های 3و4و5و6 کتاب لیندف  حاصل زحمات سرکار خانم عبادی میباشد*****

 

 

 

خلاصه ای از فصل چهارم -کتاب لیندلف

یخش چهارم

طراحی پژوهش/آغاز به کار

در این فصل مطالب بحث فصل سوم را ادامه داده و با شناساییراه های برقراری ارتباط با عرصه پژوهش و استفاده از روش های اکتشافی برای شناخت جنبه های مختلف آن می پردازیم. این فرایند پرسشهای تازه ای پیش روی ما می نهد: محل اجرای پژوهش کجاست؟ برای دسترسی به آن با چه کسانی باید تماس گرفت؟ چگونه باید با مشارکت کنندگان ارتباط برقرار کنم؟....

برقراری ارتباط با عرصه

از نظر پژوهشگران روزها یا هفته های اول "ناراحت کننده ترین مرحله کار میدانی"است. پژوهشگران از آن رو احساس شکنندگی می کنند که فکر می کنند ممکن است افراد مورد بررسی حاضر به همکاری نشوند.پژوهشگران باید با سبک جدیدی از زندگی کنار بیایند به این معنا که ممکن است برای دیدن محل پژوهش مجبور شوند کیلومترها سفر کنند.

مشارکت کنندگان هم که سوژه کنجکاوی فردی شده اند که او را کاملا نمی شناسند.به گونه ای دیگر احساس شکنندگی می کنند.بسیاری از آنها چنانچه داوطلب مشارکت نبوده باشند یا مشتاقانه از تمایل پژوهشگر به همکاری استقبال نکنند با ورود او به میدان با بدبینی یا نارضایتی با وی برخورد می کنند.

احساس اضطرابی ملایم در پژوهشگر و مشاهده این اضطراب در دیگران نشانه ای است از تمایزهایی که معمولا بین پزوهشگران و آزمودنی ها در عرصه(یا در مرزهای آن عرصه با دیگر عرصه ها)قابل مشاهده است.

مذاکره برای دسترسی به محل پژوهش

پژوهشگر در همان مراحل مقدماتی باید دسترسی به مکانهای پژوهش را ارزیابی کند و این ارزیابی اغلب زمانی رخ می دهد که ایده پزوهش شکل می گبرد در واقع بسیاری از طرحهای پیشنهادی مادام که پژوهشگر رضایت گروه یا سازمان مورد بررسی را برای ورود به عرصه پژوهش جلب نکرده جدی گرفته نمی شوند.

شرایط دسترسی معمولا به چند چیز بستگی دارد: طرح چه مدت طول می کشد،پژوهشگر چه نقشی می تواند یا می باید ایفا کند، ورود به چه حوزه هایی برای اجرای پژوهش امکان پذیر یا ناممکن است، پژوهشگر در چه مواقعی  می تواند به عرصه وارد یا از آن خارج شود  و نوع منابعی که پژوهشگر به انها نیاز دارد کدام هستند؟این نکات به نوعی به مباحث مربوط به حفاظت از آزمودنی ها مربوط می شود.

دروازبانان

معمولا مذاکرات با دروازه بان که دسترسی به محل های مناسب پژوهش را کنترل می کند،آغاز میشود. در سازمانهایی که ما می شناسیم"دروازه بان" یک عنوان رسمی نبست. در واقع این اصطلاح به فرد یا گروهی اطلاق می شود که اختیار دارد با پژوهشگران مذاکره و دسترسی او به گروه یا سازمان را تایید کند.

نخستین گام پژوهشگر برای دسترسی به محل  پژوهش آن است که بداند دروازه بان کیست

به هر حال روال کار این است و انتظار می رود پژوهشگران متن مکتوب طرح پیشنهادی پژوهش را همراه با سوابق پژوهشی و دیگر مستندات به دروازه بانان تسلیم کنند.

یکی از جنبه های مهم ارتباطی با دروازه بانان که پژوهشگر باید در نظر داشته باشد آن است که بداند نیاز پژوهشگر به مجوز دروازه بان بیش از نیاز دروازه بان به پژوهش است دروازه بانان می توانند با بی قیدی درخواست پژوهشگر را نادیده بگیرند و یا به کلی با درخواست او مخالفت کنند . چرا که گروهها یا سازمانهای اغلب بهره چندانی از پژوهش نمی برند.

شیوه های معرفی خودتان و طرح پیشنهادی را به دقت مورد توجه قرار دهید

موفقیت بیشتر مذاکرات برای کسب مجوز ورود به یک عرصه، در نهایت به این بستگی دارد که دروازه بان بتواند به درخواست کننده مجوز اعتماد کند. لذا  پژوهشگران باید دلایل کافی در اختیار دروازه بانان قرار دهند تا آنان بدانند که پژوهشگران افرادی لایق و منظم هستند به آنچه می گویند عمل می کنند و به فرهنگ گروه یا سازمان احترام می گذارند . همچنین پژوهشگر باید این نکته را روشن کند که پژوهش را به درستی و تام و تمام انجام خواهد داد .چنانچه انجام پژوهش مستلزم دسترسی وی به فرایند ها سطوح یا بخش های مختلف گروه یا سازمان است باید دلایل منطقی این دسترسی را به شایستگی مطرح و نیاز پژوهش را به خوبی توجیه کند.

پژوهشگرانی که می خواهند طرحشان نقدی بر هدفها ایدئولوژی  ها یا اعمال یک گروه یا سازمان باشد ،باید به دنبال راه های جانشینی برای بیان هدفهای خود باشند . در اینجا"راه های جانشین" به معنای"فریبکاری" نیست. اگر نیت،قضاوت درباره دیگری است پنهان کردن خنجر به هیچ وجه عمق زخمی را کا مالا وارد خواهد شد. کمتر نخواهد کرد.

خواستار مشاوره و کسب اجازه از دیگران در گروه یا سازمان مورد نظرتان باشید

برخی عرصه ها بیش از یک دروازه بان در مذاکره حضور دارد. حتی وقتی تنها یک نفر صلاحیت دادن مجوز دسترسی را دارد دیگران هم ممکن است به گونه ای وارد ماجرا شوند.

از دادن قولهایی که نمی توانید به آنها عمل کنید بپرهیزید

پژوهشگران باید در برابر اشتیاق به دادن قولهای فراوان به دروازه بانان برای کسب مجوز ورود به عرصه مقاومت کنند کسانی که مجوز دسترسی می دهند معمولا از نزدیک پیشرفت کار را زیر نظر می گیرند. به ویژه زمانی که پژوهش مستلزم استفاده از منابع گروه یا سازمان باشد.

در جمع بندی این بخش می توان گفت که در فرایند درخواست دسترسی به عرصه پژوهش مخالفت ها و ممانعت به ندرت قطعی و نهایی هستند. مادام که پژوهشگران صادقانه خطوط قرمز را رعایت کنند. اغلب دروازه بانان در یافتن راه حل برای ادامه پژوهش همکاری خواهند کرد.

حامیان: اغلب دروازه بانان چندان سرمایه مادی با معنوی خود و سازمانهایشان را صرف طرحهای تصویب شده نمی کنند و تلقی آنان از دادن اجازه دسترسی به پژوهشگر عرصه انجام خدمتی عمومی با در نظر گرفتن احتمال بازگشت اطلاعات مفید به سازمان است. برعکس حامی کسی است که تمایلی آشکار به انجام پژوهش دارد و معمولا علاوه بر فراهم کردن زمینه دسترسی پژوهشگر به محل پژوهش با مراجعه به دیگران شخصا به معرفی او می پردازد طرح را تبلیغ و تضمین می کند و به او در پیدا کردن افراد مطلع یا منافع یاری می رساند.

در بسیاری از پژوهشها حامیان از چهره های اصلی اند.حضور به موقع آنان اغلب پژوهشگر را قادر می سازد به عضوی همراه و کار ساز در عرصه تبدیل شود.

مذاکره در باب روابط

کسب اجازه از دروازه بانان یا حمایت حامی ورود موفقیت آمیز به عرصه پژوهش را تضمین نمی کند و شروع موفقیت آمیز پژوهش در گرو کسب اطلاعات از کسانی است که مشتاق همکاری هستند طرفین ماجرا –پژوهشگر و کسانی که در عرصه زندگی می کنند-هر یک دغدغه جمعی و فردی خود را دارندو این پژوهشگر است که باید آنان را به گفتگودرباره ابن که چگونه و چرا منافع آنان با مشارکت در پژوهش برآورده می شودبکشاند.

استدلال پژوهشگران این است که"فواید اجتماعی" پژوهش است به این معنا که می کوشند به مشارکت کنندگان نشان دهند چرا مطالعه سرشت و فرایندهای ارتباط مهم است و چنانچه پژوهشگر بتواند ارتباط پژوهش و تدریس ،یا پیوند نظریه و عمل اجتماعی رابرای مشارکت کننده رو شن سازد و توضیح دهد که دانش حاصل از پژوهش وی می تواند به مردم عادی در برقراری بهتر ار تباط کمک کند یا همه را به ابزارها و بصیرت لازم برای فهم  ارتباطات بین فردی و رسانه ای  در زندگی اجتماعی مجهز سازداین توضیح "فواید اجتماعی" وی را متقاعد تر خواهد کرد.

پژوهشگر باسد مراقب باشد مبادا انگیزه های خودخواهانه را که ممکن است بر کیفیت یک مصاحبه یا رابطه پژوهشگر  با گروه یا اجتماع تاثیر منفی بگذارد تحریک کند.

همچنین پژوهشگران می توانند بگویند پژوهشگری شغل ایشان است و آنان برای اینکه کارشان را به درستی انجام دهند به مشارکت کنندگانی علاقمند نیاز دارند این نوع استدلال بین افراد زیادی رایج است به هر حال هر کدام از ما شغلی داریم این شغل_یعنی پژوهش- هم اگر قرار است به هدفهایش برسد باید همین جا با همین افراد و همین حالا انجام برسد

با وجود این پرداخت پول در ازای مشارکت به اندازه ای که در پژوهش کمی رایج است در پژوهشهای کیفی رواج ندارد. مهمترین دلیل پرهیز پژوهشگران کیفی هم از پرداخت پول این است که آنان این کار را معمولا سرآغازی خوب برای برقراری ارتباط با دیگران نمی دانند .چون کمترین نتیجه اش این است که چنانچه پول مبنای صرف وقت و تعامل بشود رابطه تضعیف می شود دلیل دوم این است که برای پژوهش های کیفی معمولا منابع چندانی اختصاص داده نمی شود و اگر هم از این طرح ها حمایت مالی صورت گیرد آنقدر نیست که امکان هزینه کردن  دست و دلبازانه را فراهم آورد.آنچه بیشتر رواج دارد مبادله هدایای ساده و قدردانی است.

مشخص کردن تعهد ها و مسئولیت ها

یکی از عملی ترین نکاتی که آزمودنی های بالقوه مایلند بدانند و حق هم دارند بدانند،میزان درگیر شدن آن ها در پژوهش است. اغلب آنها می خواهند بدانند مشارکت آنها چقدر طول خواهد کشید انتظار چند نوبت مشاهده میدانی یا مصاحبه را باید داشته باشند و همه اینها چقدر به طول خواهد انجامید.

اگر پژوهشگر بتواند طرح خود را به قانع کننده ترین و واقع بینانه ترین شکل تصویر کند (که کار کوچکی هم نیست) قاعدتا مشارکت کنندگان با آن موافقت خواهند کرد. بنا براین اولین یا دومین ملاقات باید به تشریح چگونگی درگیر شدن مشارکت کننده در طرح اختصاص داده شود. معمولا مرحله آغازین طرح در مقایسه با مراحل میانی و پایانی ،مفصل تر تشریح می شود.

 به نظر می رسد همکاری دراز مدت مشارکت کنندگان چنانچه موضوع پژوهش را مرتبط با منابع خود بدانند و روابطشان با پژوهشگر شخصی تر و به مرور زمان برابر شود پربار تر خواهد شد و معمولا اگر کارها برای هر دو طرف به خوبی پیش برود مشارکت می تواند از آنچه نخست توافق شده بود فراتر رود.

نکته دیگر که باید روشن شود این است که داده های پزوهش کی و کجا گرد آوری خواهند شد درمطالعات کیفی هر چیزی می تواند داده به شمار آید تنها یک انسان نا آگاه می تواند فکر کند که " پژوهش" فقط در زمانهایی از پیش تعیین شده نیستند نبایدضبط و ثبت شود

روایتی دیگر آن است که داده ها تنها زمانی قابل ثبت و ضبط هستند که پژوهشگر و آزمودنی در مکانی تعیین شده در میدان با هم ملاقات کنند.

در مجموع هر چه قواعد پایه پژوهش ساده تر تعریف شود بهتر است. قواعد پیچیده می توانند به اشتباه در عمل و از بین رفتن اعتماد بینجامد اگر پژوهشگر و مشارکت کنندگان از رفتار یکدیگر راضی باشند به ویژه اگر پژوهشگر بصیرت لازم را در عرصه از خود نشان دهد به احتمال قریب به یقین مشارکت کنندگان به پژوهشگر و رفتار و عملش اعتماد خواهند کرد.

مشخص کردن چشم انداز پژوهش

 چانه زنی با دروازه بانان ،حامیان و مشارکت کنندگان پژوهشگر را در آستانه ورود به عرصه پژوهش قرار داده چشم اندازی از کنش پژوهش به او می دهد . به قول اندرسون " گزینش و پذیرش یک چشم انداز به این معناست که تحلیلگر رفتار خود را در گروه ضابطه مند کند و انتخاب لباس ،شیوه صحبت کردن ، و دیگر رفتار هایش را متناسب با سلایق آن گروه شکل دهد."

در واقع پژوهشگر همواره در کار خلق یک چشم انداز است. و این چشم انداز که ابزاری تفسیری و در عین حال عملی است تعریفی از آنچه دیده و شنیده می شود و آنچه مورد توجه واقع و گزارش خواهد شد به دست می دهد.

مشارکت کنندگان هم در جستجوی نشانه هایی برای فهم این چشم اندازند چراکه بسیار علاقه دارند بدانند پژوهشگر چگونه با عقاید و مواضع آنها کنار می آید. آنان مشتاقانه منتظرند پژوهشگر به این پرسش ناگفته آن ها پاسخ دهد که " او طرف کیست" می دانیم که پژوهشگر در پاسخ به این پرسش خواهد گفت " البته من طرفدار حقیقت و زیبایی ام" این نوع برخورد ممکن است راه را بر جدلهای بعدی ببندد هر چند این نوع پاسخگویی را نمی توان به هر کس توصیه کرد یک راه حل دیگر این است که پرسش یاد شده را فرصتی برای آموختن تجارب اعضای گروهتلقی کنیم : در گروه چه جناحی بندیهایی وجود دارد؟ چه کسانی در کدام جناح بندیها هستند؟

گاهی مشارکت کنندگان در پی آن هستند که تصور خود از دیدگاه پژوهشگر را بر او تحمیل کنند در موارد بسیار این هویت های منتسب به پزوهشگر در حین انجام پژوهش باز تعریف و اصلاح می شود.

روشهای اکتشافی

وقتی پژوهشگر انجام پژوهش را پذیرفت و بر عهده گرفت آن گاه می تواند ایزارهای نظام مندتری برای ارزیابی عرصه های اجتماعی اش به کار گیرد. و این ابزارها به ویژه با توجه به این که امکان نونه گیری هم وجود دارد بر غنای طرح پژوهش خواهد افزود. به خصوص این روشهای اکتشافی وقتی اطلاعات درباره عرصه پژوهش اندک است یا کنش اجتماعی مورد بررسی به حدی مبهم و دست نیافتنی است که نمی توان مستقیما به مستند سازی آن پرداخت بسیار مفیدند . برخی از این روشها مانند استفاده از اسناد و رسانه های دیداری می توانند نقشی محوری در پژوهش ایفا کنند.

نقشه ها

در هر کار پژوهشی پژوهشگران خیلی زود متوجه می شوند که محلهای کار میدانی شان واقعا "مکانهایی برای گردهمایی انسان ها است" هر فضا که محل کار و زندگی کنشگران اجتماعی است به مکانهایی تبدیل می شود که منحصرا بیانگر علایق و اولویتهای افراد است.

نقشه ها می توانند در همان مراحل آغازین به پژوهشگر کمک کنند چگونگی گردهمایی و حرکت کنشگران اجتماعی و جهت گیری شان نسبت به هم را در رابطه با فضا و اشیا بهتر بفهمند. .همچنین در پروژه های  گروهی، به کار تسهیل مذاکران درباره پیشرفت طرح در محیط های مختلف می آیند.

در مراحل بعدی پژوهش نیز نقشه ها می توانند برای پیگیری رشد یا کاهش کنش اجتماعی یا تغییرات در فرم و فضای مکانها مفید واقع شوند . داده های  پزوهش را نیز می توان در نقشه ها وارد و نسخه هایی تازه از آنها را باز تولید کرد تا وقایع مهم یا انواع فعالیتهای اجتماعی  نمایش داده شود.

برای ترسیم این نقشه ها به مهارت خاصی نیاز نیست معمولا لازم نیست این نقشه ها بارعایت مقیاس هاس دقیق ترسیم شوند و نقشه هایی که در محل ترسیم می شوند برای توصیف بسیاری از موقعیت ها کفایت خواهند کرد.

همچنین بازنمایی های فرا متن شده این امکان را ایجاد می کنند که از نقشه های تهیه شده با رایانه یا اسکن شده در تحلیل داده ها استفاده شود و سرانجام اینکه ارزش نقشه ها تنها در بازنمایی عرصه پژوهش نیست بلکه در این است که گاهی ساختار این نقشه ها با ایجاد روابط در پژوهش کمک می کند.

رسانه های دیداری

از 70 سال پیش تا کنون فیلم ویدئو و عکاسی شیو های رایج گردآوری اطلاعات مردم شناسی بوده است در واقع از این رسانه ها برای تهیه مردم نگاری های کامل از زندگی فرهنگی یا آیین های خاص استفاده می شده است.

رسانه ای دیداری قابلیت های بسیاری دارند که استفاده از آنها را توجیه می سازد انسانها به خاطر ضعف  حافظه دیداری و خود آگاهی شان در موقعیت های اجتماعی توان مشاهده محدودی دارند و دوربین ها به آسانی مشکل ضعف حافظه دیداری را برطرف کرده تصویری ماندگار و با کیفیت از واقعه مورد نظر ثبت می کنند با ضبط ویدئویی می توان وقایع را چند بار با سرعت های متفاوت و تصویر به تصویر تماشا کرد .دوربین ها مشاهده گرانی تاثیر نا پذیرند و برخلاف انسان ها در موقعیت های اجتماعی و غیر اجتماعی واکنش های مختلف نشان نمی دهند.

 در مطالعات میدانی ، توجه به مخاطرات استفاده احتمالی استفاده از رسانه های دیداری نیز مهم است . مشارکت کنندگان هم مانند دیگران ممکن است با دیدن دوربین ها گرفتار این حس شوند که زیر نظر قرار گرفته اند و حتی فکرکنند فضای زندگی شخصی اشان اشغال شده است

چنانچه پژوهشگر کاری کند که حضورش در عرصه اعتماد بر انگیز باشد و پس از اعتماد سازی از مشارکت کنندگان برای گرفتن عکس یا تصویر ویدئویی اجازه بگیرد احتمالا حضور دوربین کمتر مساله ساز خواهد شد.

مساله دیگر آن است که مشخص کنیم  آیا داده های که با رسانه های دیداری ضبط می شوند از داده ها گردآوری شده با وسایل دیگر "عینی تر" و "دقیق تر" هستند یا نه.

به این فکر کنید که دوربین ادامه حس انسانی است که با آن عکس می گیرد:و پژوهشگر با هر تنظیم لنز دوربین سمت و سویی خاص را هدف قرار می دهد و تصویر فرد یا چیزی را می گیرد که به آن نظر دارد.

اسناد

اسناد برای تحلیل گر کیفی بسیار اهمیت دارد چون "رد پای کاغذی" رخدادها و فرایندهای گذاشته اند.یکی از کارکردهای اسناد در هر سازمان این است که نشان می دهد آن سازمان چه چیز تولید می کند: چگونه کنش ها را گواهی می دهد، چگونه فعالیتهای گدشته یا آتی را توضیح می دهد...

معمولا اسناد به خودی خود اهمیتی ندارد اما هر گاه با شواهد دیگر مرتبط شوند می توانند حاوی نکات زیادی برای تحلیلگر کیفی باشند نخسین نکته این که می توان اسناد را به گفتار ها و بافتارهای کنش اجتماعی مورد مطالعه ارتباط داد.

نکته دوم این که اسناد می تواند به پژوهشگر در بازسازی رخدادهای گذشته یا فرایندهای آتی که امکان مشاهده مستقیم آن ها وجود ندارد کمک کنند گر چه اسناد اغلب از صحت نسبی بر خوردارند ارزیابی اعتبار و صحت آن ها به ویژه اگر ارزش تاریخی شان مورد نظر باشد بسیار حیاتی است.

نکته سوم این که اسناد بیانگر انواع مشخصی از عقلانیت سازمانی و اغلب تبلور قوانین اجتماعی- اما نه لزوما  منطق این قوانین – هستند و تعیین می کنند افراد یک جمع اجتماعی چگونه باید رفتار کنند.

روزنگار پژوهش

برخی از فعالیت ها آنقدر غیر منتظره و به ندرت رخ می دهند که تلاش برای مشاهده آن ها بی نتیجه است . ضمنا گاه این فعالیت ها ممکن است به صورت سری و در خفا انجام شوند لذا برای مستند کردن آن ها از نوعی بررسی میدانی استفاده می شود که روش روزنگار-" مصاحبه- روزنگار- نامیده می شود  بنا بر تعریف رایج روزنگار دفتری است که مردم در آن خاطرات و تفکرات خصوصی شان را می نویسند هر چند در بیشتر پژوهشها به مشارکت کنندگان آموزش داده می شود که تجربه های مرتبط با موضوع پژوهش را در دفتر چه روزنگار ثبت کنند و البته آنان می دانند که نوشته شان را شخصی جز خودشان خواهد خواند.

همچنین ممکن است از مشارکت کنندگان خواسته شود نگرشها و برداشت های خود را معمولا در قالب متنی در روزنگار توصیف کنند. به این ترتیب روزنگاران به "اطلاع رسانانی" درباره زندگی خود تبدیل می شوند.

روزنگار می تواند گنجینه ای از اطلاعات درباره زندگی روزمره مردم به ما بدهد و همچنین از معدود روشهایی است که مشارکت کنندگان می توانند با بهره گیری از آن به شیوه ای نسبتا آزادانه سرشت داده هایشان را تعیین کنند.

پژوهشگران باید آماده باشند که پس از تکمیل دفترچه های روزنگار سریعا اقدام به مصاحبه کنند تا مشارکت کنندگان بتوانند رفتارها،انگیزه ها و نتایج رخدادهای ثبت شده را به یاد بیاورند.

منابع کمی

در واقع این دسته از منابع و داده ها می توانند به ضریب دقت پژوهشهای کیفی در مرحله طراحی بیفزایند به ویزه پیمایش ها روش اکتشافی ارزشمندی هستند و با نظر به قابلیتی که در ارائه ویژگی های جمعیت شناختی ،رفتاری،و نگرشی دارند می توانند تصویری جامع از کل یک محیط اجتماعی به ما بدهند پژوهشی  پیمایشی حتی اگر به سرعت از طریق فرستادن پست الکترونیکی انجام شود می تواند پاسخ های لازم برای ارزیابی اولیه متغیرهای اصلی جامعه پژوهش را فراهم آورد. به این تعبیر تحلیل متغیرها یک وسیله و نه هدف برای انجام پژوهش کیفی خواهد بود.

 همچنین پیمایش ها و مصاحبه های عمیق می توانند در یک طرح دو مرحله ای به کار بروند به این معنا که کار پیمایشی ،افکار عمومی هنجارین درباره یک موضوع را مشخص کند و پزوهش کیفی داده هایی درباره فرایند ها و فعالیتهای عملی فراهم آورد.

همچنین مطالعات پیمایشی می توانند روند آراء عمومی ،استفاده از فناوری یا دیگر شاخص های اجتماعی را در طول زمان ترسیم کنند و پژوهشگران از مقایسه اطلاعات روند پژوهانه (کمی) با دستاوردهای پژوهش کیفی درباره (تغییرات واقعی) زندگی مردم بسیار بهره خواهند برد.

و سرانجام این که می توان از پیمایش ها برای دستیابی به افراد خاص برای مطالعات عمیق تر استفاده کرد.

 

 

مصاحبه های توجیهی

کار دیگری که پژوهشگران پیش از ورود به میدان برای شناخت بهتر عرصه پژوهش انجام می دهند مصاحبه با افراد مطلع و مهم است. این مصاحبه ها را می توان توجیهی خواند چون پژوهشگر را با مسائلی چون هدفهای جاری، ماموریت ها ،کارکنان، تاریخچه نه چندان دور و برنامه های آتی گروه یا سازمان آشنا می کند بنابراین نتیجه مصاحبه های توجیهی مروری بر جزئیات گروه یا سازمان است به علاوه این مصاحبه ها فرصتی بریا پرداختن به ناگفته های روش شناختی برای پزوهشگر فراهم می کنند.

 افراد مطلع بر اساس شناخت عمیقی که از عرصه پژوهش دارند انتخاب می شوند. آنان باید بتوانند پاسخ های روشن و مفصلی به پرسشهای پژوهشگر بدهند و حتی پیش بینی کنند که چه چیزها راباید بداند و درباره آنچه به فکر پژوهشگر بدهند و حتی پیش بینی کنند که او چه چیزها را بادی بداند و درباره آنچه به فکر پژوهشگر نرسیده پرس و جو کنند البته ایده آل این است که توجیه از "محدودیت رسمی" درگذرد و شمه ای از واقعیت های غیر رسمی را که در انتظار پژوهشگر است برای او روشن کند.

نمونه گیری

هیچ پژوهش کیفی نیست که بتواند همه جزئیات رخدادهایی را که در عرصه پژوهش رخ می دهد پوشش دهد. اما همین آرزوی " پوشش کامل رخدادهای میدان پژوهش " نکته مهمی را که پژوهشگران کیفی هنگام آغاز پژوهش با آن روبه رو می شوند شاخص می سازد و آن نکته چگونگی به کار گرفتن زمان و منابعی است که در اختیار دارند. بسیاری از  پژوهشگران کیفی ، در کار خود از راهبرد نمونه گیری استفاده می کنند و این – آنان را راهنمایی می کند چه چیز را مشاهده یا با چه کسی مصاحبه کنند. درواقع راهبرد هوشمندانه نمونه گیری ،پژوهشگر را قادر می سازد تا با کمترین اتلاف نیرو ،تماسهایی نظام مند با پدیدارهای ارتباطی برقرار کند.

پژوهشگرانی که بریا مشاهده های مشارکتی و مطالعات عمیق مردم نگارانه به عرصه ای وارد می شوند اغلب تصور روشنی از این که چگونه وقت خود را در آن عرصه صرف کنند ندارد.

ممکن است این تصمیم گیریها های "متکی بر موقعیت" بیش از این که اندیشمندانه باشند شهودی به نظر  برسند اما به هر حال تصمیم هایی بریا نمونه گیری هستند.

واحد های نمونه گیری

نخست مروری بر معمول ترین واحدهای نمونه گیری در پژوهش های کیفی-محل ها ، محیط ها ، فعالیت ها ورخداد زمان ها –خواهیم داشت.

محل ها و محیط ها مکان جغرافیایی (با شبه جغرافیایی) هستند که برای مردم معنای اجتماعی وفرهنگی  دارند.

محل ها و محیط ها مهمترین واحدهای نمونه گیری برای کسانی هستند که می خواهند چگونگی تعامل مردم با طبیعت یا محیط های مصنوع (زیست بوم اجتماعی ارتباطات ) را مطالعه کنند و یاببینند کنش های ارتباطی چگونه نمایشگر نظم یا تنوع در محل وقوع شان هستند.

ارزش اشخاص به منزله واحد نمونه گیری در بیشتر پژوهش های مبتنی بر مصاحبه آشکار است. پژوهشگر برای مصاحبه های کیفی به افراد مراجعه می کند چون آنها درباره موضوع پژوهش از دانش،یا تجربه و تخصص برخوردارند و این اطلاعات برای پرسشهای پژوهش اهمیت دارد.

با فعالیت ها و رخدادها می توان به گونه ای مشابه رفتار کرد چراکه این واحدهای نمونه گیری ارتباط نزدیکی با هم دارند.فعالیت اعمال افراد یا گروهها و – اجراهای اجتماعی گسترده و اغلب آیینی هستند که در محیط و زمانهای خاص محقق می شوند.

رخداد ها فرازهایی از رفتارند که جملگی با هم یک فعالیت را می سازند ما هر واقعه را زمانی بخش مجزایی از یک فعالیت به حساب می آوریم که مشارکت کنندگان آن را این چنین معرفی کنند یا وقتی به قصد تحلیل آن را بخشی مجزار از جریان یک فعالیت بدانیم .

شاتزمن و اشتراوس قائل به سه نوع رخداد هستند : رخدادهای روزمره، رخدادهای خاص  ورخدادهای ناگوار و پیش بینی نشده             

زمان به خودی خود چندان معنا دار نیست اما هر گاه با محیط ها، اغراد،فعالیتها یا رخداد ها تلاقی یابد، واحد نمونه گیری مهمی می شود. مشاهده مشارکتی خلاق، اغلب در گرو وقوف بر آغاز و انجام فعالیت و زمان رخ دادن وقایع مهم است.   

راهبردهای نمونه گیری

نتایج پژوهش های کیفی را نمی توان به کل جمعیت مطالعه شده تعمیم داد. به دو دلیل این موضوع در پژوهش های کیفی علوم اجتماعی که ابعاد تفسیری دارد مشکلی ایجاد نمی کند: 1.پزوهش کیفی اطلاعاتی تولید نمی کنند که بتوان با استفاده از روش های آماری انها را تعمیم داد2. پژوهش های کیفی بر کنش های اجتماعی و معناها و برداشتهای مردم در بافتارهای خاص تاریخی و فرهنگی تاکید می ورزند. 

بیشتر پژوهش های کیفی از نمونه گیری هدفمند استفاده می کنند شوانت منطق این رویکرد غیر احتمالی را این گونه توصیف می کند"محل ها و موردها به این دلیل انتخاب می شوند که رخدادهای مربوط به آنها نقشی حیاتی در فهم  فرایندها یا مفاهیم و آزمون یا توضیح نظریه های پذیرفته شده ایفا می کنند."   

انتخاب نمونه هایی با بیشترین اختلاف

همان گونه که از نام این راهبرد برمی آید پژوهشگر در پی مطالعه تنوع دری ک پدیده ارتباطی است.

در این روش پژوهشگر تنها در پی یافتن نمونه هایی است که ویژگی های متنوعی داشته باشند هدف از یافتن و مطالعه این نمونه ها فهم نظری پدیده مورد نظر است.        

انتخاب نمونه هایی با بیشترین اختلاف به خصوص برای یافتن پاسخ به این قبیل پرسشها مناسب است پدیده مورد مطالعه ممکن است چه صور متفاوتی به خود بگیرد؟ آیا اجراهای ارتباطی در مکانها و ادوار  زمانی متفاوت اشکال متفاوتی پیدا می کنند؟ وقتی مشارکت کنندگان مختلف درباره یک متن ژانر یا معضل بحث می کنند چه مباحثی مطرح می شود؟       

نمونه گیری گلوله برفی

این روش در پژوهشهای مبتنی بر مصاحبه به کار می رود" نمونه ها را از طریق معرفی کسانی که می دانند پژوهشگر به دنبال چه افراد به چه ویژگی هایی است گرد می آورد"

این روش برای برخی موقعیت ها بسیار مطلوب است و شاید تنها راه دسترسی به گروهای دیر یاب (مصرف کنندگان غیر قانونی مواد مخدر) یا افراد درگیر در کارهای حساس باشد همچنین این روش برای مطالعه شبکه های اجتماعی ،خرده فرهنگ ها یا دستههای پراکنده که فعالیت ها و خصوصیات مشترکی دارند بسیار مناسب است.   

در این روش نمونه گیری زمانی آغاز میشود که پژوهشگر فردی را انتخاب می کند که حاضر است نقش دو گانه مصاحبه شونده و معرف را ایفا کند.

این زنجیره معرفی ها مثل گلوله برفی که در مسیر خود و در طول زمان بزرگتر می شود به گروه قابل توجهی از پاسخگویان تبدیل می گردد.  

بر خلاف باور رایج نمونه های گلوله برفی همیشه به راحتی به نتایج رضایت بخشی نمی انجامند. چون انتخاب افراد از میان گروهایی که زندگی اجتماعی شفافی ندارندو آموزش آنان به عنوان " دستیاران پژوهش" برای معرفی دیگر آزمودنی های بالقوه می تواند کاری زمان بر با نتایجی نامطمئن باشد و غیر معمول نخواهد بود اگر این گلوله برفی به پایانی نا مطلوب بینجامد(منجمد شود) یا اصلا به نتیجه ای نرسد (اب شود) به علاوه پژوهشگر باید فرایند نمونه گیری را به شیوه های نظام مند زیر نظر داشته باشند چون ممکن است سرعت رشد حجم نمونه ها به حدی باشد که پژوهشگر زیر بهمنی از نوارهای پیاده نشده یا مصاحبه های بد کیفیت گرفتار شود. 

نمونه گیری بر اساس سازه های نظری

چنانچه گرایش های نظری مبنای طرح پژوهش باشد می توان توان افراد، فعالیت ها ،رخدادها یا محیط ها را بر اساس علایق اصلی آن نظریه انتخاب کرد.البته در این شیوه می توان معیارهای مطرح شده در روشهایی را که قبلا توضیح دادیم برای گزینش نمونه ها به کار گرفت.

آنچه این راهبرد نمونه گیری را متمایز می کند آن است که منشا و نقطه آغازینش نظریه پردازی پژوهشگر است پژوهشگر پیش از ورود به میدان پژوهش پیش بینی می کند که کدام نوع از پدیده های ارتباطی هدف نمونه گیری نظریه-مدار او را برآورده خواهد کرد.    

همچنین نمونه گیری بر اساس ساز های نظری را می توان به شیوه هایی اعمال کرد که بیشتر به عرصه حساس اند.

به این ترتیب  اعضای گروه پژوهش هم در نقش گرئ آورندگان اطلاعات و هم در نقش مشارکت کنندگان به کار گرفته شدند تا آنچه را در زندگی روزمره نصیحت تلقی می شود بشناسند و بیان کنند.

 

نمونه گیری از موارد متعارف یا افراطی

   نمونه گیری از موارد متعارف ناظر به امور به قاعده و هنجارین یا مورد انتظار در حوزه ای از زندگی اجتماعی است داعیه این راهبرد – که ممکن است تلویحی یا صریح باشد- این است که نمونه های انتخاب شده معرف نوعی رفتارند که قاعدتا در یک عرصه رخ می دهد.

تشخیص این نکته مهم است که هدف نمونه گیری از موارد متعارف این " نیست" که اظهار نظری قابل تعمیم درباره تجربه های همه مشارکت کنندگان ارائه شود. البته این نمونه ها قرار است روشنگر باشند نه قطعی. همچنین پژوهشگران کیفی ارتباطات علاوه بر مطالعه موارد متعارف به موارد کمیاب ،خطر ناک ،افراطی و یا مناقشه برانگیز هم می پردازند.

موارد غیر متعارف اغلب به این دلیل انتخاب می شوند که در قیاس با رفتارهای روزمره اجتماعی افراطی و حتی بیمار گونه هستند. و نکته طنز آمیز آن این است که مطالعه این موارد اطلاعات زیادی درباره هنجارهایی که معمولا در جامعه واقعیت محرز و پایدار تلقی می شوند به ما می دهند .

گاه مطالعات درباره گروههای حاشیه ای نشان می دهند که تا چه اندازه شبیه مطالعات هنجارین اند و چگونه این گروه های حاشیه ای بر دنیای ما تاثیر گذار بوده اند

البته پدیده های غیر معمول موضوع های عجیب و جذابی هستند و به همین دلیل علاقه پژوهشی ما را جلب می کنند.

حجم نمونه

پرسش این است که حجم نمونه چقدر باید باشد؟ در پژوهش های کمی اندازه و حجم نمونه در تصمیم گیری درباره آزمون های آماری و نیز محاسبه اعتبار آماری پژوهش اهمیتی حیاتی دارد اما در راهبرهای نمونه گیری پژو.هش های کیفی  قلمروی ناشناخته است هیچ آزمون یا ضریبی وجود ندارد که به پژوهشگر بگوید حجم نمونه او کافی است یا نه .

برخی از پژوهشهای کیفی نیز هستند که داده های خود را با مراجعه به صدها نفر گرد آوری کرده اند

در پزوهشهای کیفی معمولا تصور بر این است که  نمی توان تا پیش از رسیدن به مراحل پیشرفته پزوهش درباره حجم نمونه تصمیم گیری کرد.

در نبود قواعد قطعی و رسمی عرف و عقل سلیم ما را هدایت خواهند کرد.

پزوهش هایی که هدف آن ها کاوش در لایه های درونی تاریخ فرهنگی است یا به دنبال درک کلیت و وجوه مساله اجتماعی پیچیده هستند مستلزم منابعی اطلاعاتی بیشتری خواهند بود طرحهایی که در پی توصیف جمعیتی ناهمگن و متنوع اند به گزینش نمونه های بیشتر تمایل دارند . پژوهشهایی که مشارکت کنندگان آن ها دیر یابند گزینش نمونه های کوچکتر در آنها توجیه منطقی دارد.

گرچه قاعده ای برای تعیین حجم نمونه " درست" وجود ندارد پژوهشگر می تواند باتوجه به دامنه پژوهش پیچیدگی مساله دسترس پذیری مشارکت کنندگان بالقوه زمان و دیگر منابع در دسترس برای انجام کار میدانی حجم نمونه را تخمین بزند.

نتیجه گیری طرح پژوهش کیفی با پرسش . گفتگو هدایت می شود و سامان می یابد وجه تمایز این پرسشها در رشته ارتباطات توجه و تمرکز بر چگونگی استفاده از نمادها نشانه ها و گفتمانها برای هدفهای فرهنگی و اجتماعی است.

خلاصه ای از فصل پنجم -کتاب لیندلف

بیگانه ها از طریق ارتباط برقرار کردن – پرسیدن ، بیان برداشت ها ، رابطه برقرارکردن ، و امثال آن – می آموزند. به این ترتیب، پژوهشگران کیفی ، - که بیگانه های حرفه ای اند- از کنش های نمادین اشباع می شوند. و همین پدیده ها ، موضوع پژوهش ، ابزارهای مطالعه آن موضوع ، و ابزارهای بیان دانش دیریاب درباره دیگران را تشکیل می دهند. پژوهشگران در این فرایند نباید تنها به یادگیری قواعد زبان شناختی فرهنگ جدید بسنده کنند، بلکه باید راه های تازه احساس کردن را نیز بیاموزند. بنابراین ، فراسوی هر زبان جدید، کاربردهای اجتماعی آن زبان قرار دارد. و تنها می توان آن ها را در زندگی واقعی و با زیستن آنها آموخت.

سه روش اصلی کار میدانی ، مشاهده ، مشاهده مشارکتی ، و یادداشت نگاری میدانی است . کار میدانی ایجاب می کند که پژوهشگران به شکلی سنجیده از تجربه های پیشین خود و هر آنچه به نظرشان قطعیت دارد، دست بشویند. این امر آنان را ملزم می سازد موضعی کنجکاوانه در پیش گیرند و نسبت به موارد خلاف انتظاری که ممکن است در آنان احساس ناامیدی ، تحقیرشدگی ، و شکنندگی ایجاد کند، آزاداندیشانه برخورد کنند . بعلاوه کار میدانی مستلزم توجه صبورانه به ویژگی های تکراری کنش های اجتماعی است.

فناوری نرم به همه ابزارهای حسی و مفهومی اشاره می کند که یک انسان پژوهشگر آنها را به کار می برد. منظور او از «نرم »این است که مشاهده بر مبنای قواعدی انجام می شود که بنیادی متلون دارند و انعطاف پذیرند. در این فرایند، پژوهشگر ویژگی های منحصر به فرد یک فرد، ابژه ، یا رخداد معین را مشاهده، و آن ها را با دیگر پدیده های مرتبط مقایسه می کند تا شباهت ها و تفاوت هایشان را بشناسد. و این ها با توجه به ویژگی های ظاهری یک ابژ شروع می شود.

در اصل مشاهده نظام مند به این معناست که مشاهده گران به موارد زیر عمل می کنند:

-         مدت زمان قابل توجهی را صرف پرداختن به موضوع مورد بررسی می کنند(مداومت).

-         چگونگی انجام مشاهده را توصیف می کنند(وضوح)

-         هوشیارانه و مبتکرانه کار مشاهده را انجام می دهند و برای تغییرات فی البداهه جایی درنظر می گیرند( روشمندی)

-         توجهشان را به شیوه هایی که در بردارنده آموزش های حرفه ای و انگیزه های فردی شان است ، متمرکز می کنند( مشاهده کردن ).

-         آگاهانه و گزینشگرانه بر پدیده های پیچیده متمرکز می شوند و مشاهدات خود را خلاصه می کنند( بازگویی )

-         مشاهدات خود را بر پایه روابط بین مکان ها ، افراد، و فعالیت ها بنا می کنند( موقعیت های اجتماعی )

-         تلاش می کنند بین جنبه های خاص و بی واسطه کنش اجتماعی و اثرات

معنوی و درازمدت آن تمایز قائل شوند( ارتباط با بافتار طبیعی رخدادها)

 

نکته مهم در این جا آن است که چارچوب های عاطفی ، شناختی ، و فرهنگی پژوهشگر در طول پژوهش، در قبال تغییر باز و آزاداندیشانه عمل می کنند. به این ترتیب ، موفقیت مشاهده به آنچه مشاهده گر با مشارکت خود در طول پژوهش می آموزد و بهره ای که از آن می برد، بستگی دارد.

مشاهده مشارکتی ، به مفهوم سنتی اصطلاحی است که برای توصیف مهارت حرفه ای تجربه کردن و ثبت رخدادها در محیط های اجتماعی به کار می رود( گانز، 1993) . و با وجود این که این اصطلاح گاه به صورت مترادف برای اشاره به کل پژوهش های کیفی به کار گرفته می شود؛ دقیق تر خواهد بود اگر آن را ناظر به شیوه های روش شناختی خاص بدانیم ، بودن در حضور دیگران به صورتی مداوم و داشتن جایگاه کسی که بخشی از زندگی آنهاست.

در این فرایند پژوهشگر با الهام از تجربیات خود می کوشد تصوری از آنچه انگیزه کنشگران از اجرای آن کنش هاست ، پیدا کند. محصول نهایی او توصیف این تعامل هاست و این توصیف ها نشان می دهند که مشارکت کنندگان چه دلیل موجهی برای حضور همدیگر می آورند و چگونه رفتارهای یکدیگر را ارزیابی می کنند.

بخش عمده ای از مشاهده مشارکتی گفتگوست . این گفتگو با گفتگو در مصاحبه متفاوت است . چرا که در این جا گفتگو در وضعیتی متفاوت با وضعیت مصاحبه رخ می دهد. مصاحبه های غیررسمی غالباً در خلال رخدادهایی انجام می شود که مشارکت کنندگان دوران «پرملال» یا «تاریکی» را تجربه می کنند .

 

مشاهده مشارکتی کارآمد

اعتبار مشاهده مشارکتی ناشی از حضور پژوهشگر در عرصه است. معمولاً مشاهده و مشارکت، با هم رخ می دهند، حتی اگر همیشه یک دست و هماهنگ نباشند، در نتیجه ، توانایی پژوهشگران در راستای دو خط موازی گسترش می یابد:

1-   تجربه مشارکت در گروه موجب می شود پژوهشگران هر روز بیش تر در انجام کارها به شیوه ای که احترام آزمودنی ها را برانگیزد، مهارت پیدا کنند.

2-   تجربه مشاهده باعث می شود روز به روز مهارت ایشان در توصیف روشن ، تفصیلی و مرتبط با نظریه افزایش یابد.

 

تحمل در حاشیه بودن

مشاهده گران مشارکت کننده ، واقعاً و اصالتاً جایگاهی حاشیه ای دارند و در تعارض بین گروه های اجتماعی ، حالات روان شناختی ، و هدف های پژوهش قرار دارند . در واقع، تجربه مشاهده مشارکتی تجربه ای است که معمولاً متضمن تضادهایی است و اغلب در خلال انجام آن دستور کارها مشخص می شود.

معمولاً در نقش بازیگری فرعی در عرصه ظاهر می شوند، هر چند گاه نقشی مهم تر مثل رهبری گروه را ایفا می کنند و همین تغییر نقش ها جبراً بر افشای رخدادهایی که باید به دقت ثبت و ضبط کنند، تاثیر می گذارد . زمان حضور پژوهشگران هم در میدان (حتی اگر با تجربه باشند) کوتاه است .

بنابراین با جابه جا شدن پژوهشگران بین مرکز و حاشیه ، سرشت و ماهیت تعهدات ایشان نسبت به هدف ها هم متناسب با موقعیتی که در آن قرار می گیرند، تغییر می کند.

تقریباً در همه پژوهش های کیفی ، پژوهش گران بین دو دنیا در حال تعلیق اند و می کوشند بین دنیایی که آن را «خانه» خود می دانند و دنیای موقتی (میدان پژوهش) که آن را انتخاب کرده اند ، پیوند بر قرار کنند.

دو چیز برای مفید و کارآمد بودن در میدان پژوهش بسیار اساسی است ؛ توانایی تحمل حاشیه ای بودن ، و برخورد با حاشیه ای بودن به منزله فرصتی برای آموختن نحوه مدیریت آزمودنی ها.

مفهوم تنوع ضروری ، برگرفته شده از دانش سیبرنتیک و قائل به آن است که تنوع مولفه های نظام های زیست شناختی و اجتماعی باید دست کم به اندازه تنوع مولفه های زیست بومی آن ها باشد.

بنابراین ، پژوهشگرانی که با عقاید، مختلف آشنا هستند و از دانش وسیعی برخوردارند، در مقایسه با کسانی که دانش کمتری دارند و نظام های عقیدتی شان ساده تر است ، در بهره گیری از فضاها و محیط های پیچیده توانمندترند. به گفته ویک ( 1985) هر اندازه فرد بتواند بیشتر بر عقاید متعارض و رقیب احاطه داشته باشد، بیشتر می تواند از معمای کنش های واقعی اجتماعی سردربیاورد. «تنوع ضروری» تعبیر دیگری است از آنچه برخی آن را «تحمل ابهام» خوانده اند و به قول معروف نبوغ عبارت از توانایی داشتن دو یا چند ایده متناقض درآن واحد است.

سوگیری بصری پژوهشگر هم بر چگونگی انجام کار میدانی و هم بر نگارش های روش شناختی درباره کار میدانی او تاثیرگذار است و همین اصطلاح های مشاهده کردن و تماشاکردن که ما به کار می بریم( شاتزمن و اشتراوس، 1973) حاکی از آن است که آنچه در میدان پژوهش رخ می دهد، بیش از هر چیز شامل نگاه کردن ، نگریستن ، براندازکردن ، و متمرکز شدن است . حتی گفته شده که مشاهده گران مشارکت کننده باید بکوشند از دوربین تقلید کنند. چندان که گویی هدف ، رقابت با فناوری های بصری است.

دیداری گرایی مشکل روش شناختی دارد. به این معنا که طیف وسیعی از دیگر شیوه های حسی را که از قضا می توانند برای کار میدانی بسیار مفید باشند، حذف می کند. در این جا نکته مهم این است که پژوهشگران در میدان های پژوهش با گوشت، پوست و استخوانشان حضور فیزیکی دارند( کانکوثر گود، 1991). و این که گویند تجربیات حسی، غریزی و عاطفی آنان از محتواهای به

اصطلاح ارزشمند شناخت عقلانی شان جداست، یک سخن قراردادی است.

از پژوهشگران خواسته می شود تعصبات را پایش کنند و نشان دهند که چگونه این تعصب ها برشناخت و تفسیر آن ها از رخدادها تاثیر می گذارد.

تفاوت معنادار در تجربه تجسم و عینیت بخشیدن، دقیقاً همان چیزی است که پژوهشگر باید در ارزیابی عرصه به آن دقت کنند.

سوگیری بصری ما را متقاعد می کند که عمل نگریستن ، به اصلی که سامان بخش محیط است، تجسد و عینیت می بخشد. اگر دقت نکنیم ، ممکن است به اشتباه گمان بریم این عادت ما به دیدن است که تعیین می کند چگونه رخدادها برای مشارکت کنندگان معنادار می شود. دو نکته کاربردی می توان پی برد: نکته بدیهی تر باید دریچه حواسمان را به تمام طعم ها ، بوها ، خلق و خوها مورد مطالعه مان باز کنیم . مشاهده گران توانا باید در شناخت ترکیب های حسی خاص مهارت پیدا کنند تا بتوانند رخدادهایی را که به نظر آزمودنی ها اهمیت دارد ( مثل رقص و پایکوبی در مجالس جوانان ) بهتر درک کنند. نکته دوم این است که بدن کسانی که کار میدانی می کنند ، ابزار پژوهشی مهمی است و تا آنجا که ممکن است باید به خوبی ( با استراحت کافی و تغذیه مناسب) از آن مراقبت شود تا حساسیت آن دچار آسیب نشود.

باوجود این هدف این فرایند سازمان دادن شواهد است به نحوی که به بهترین تبیین ممکن بینجامد، حتی اگر این تبیین با فرض های نخستین پژوهشگر مغایر باشد یا آن را تضعیف یا رد کند . در واقع ، تدوین تبیین ها و تحلیل ها زمانی آغاز می شود که مشاهده گر پدیده را در زمان واقعی تجربه و بررسی کند. یکی از معضلات مشاهده این است که رخدادهای مرتبط و غیر مرتبط  به یک اندازه زودگذرند و تنها زمانی می توان آنها را از هم تمیز داد که در حال ناپدید شدن هستند. مشاهده گران باید بتوانند بر پایه معیارهایی که به تدریج در طول زمان می شناسند، تصمیم بگیرند چه چیز مهم وچه چیز بی اهمیت است.

کسانی که پژوهش میدانی انجام می دهند ، باید آماده پذیرش چند «دروغ» یا اسطوره درباره اخلاق حرفه ای خود باشند. این اسطوره ها ، تصویری از پژوهشگرانی که در عمل پایبند جلب رضایت آگاهانه مشارکت کنندگان ، همدلی ، افشای شرافتمندانه رخدادها، گزارش دقیق ، و مشاهده بدون مزاحمت اند ، به ما می دهند . با وجود این درپس این اسطوره ها ، واقعیت هایی خشن، چون رضایتنامه گرفتن های فوری ، بی علاقگی دوسویه( پژوهش گر و آزمودنی ) ، فریب دادن های راهبردی ، بازسازی خلاقانه رخدادها، و عملاً دست بردن در این رخدادها نهفته است .

برای این که پژوهشگران بتوانند پیش بینی کنند که ممکن است با چه چالش های روبرو شوند . فهرستی از وسوسه هایی که پژوهشگران نوعاً در پژوهش میدانی با آنها روبرو می شوند ، فراهم کرده است. و این وسوسه ها عبارتند از:

1-   این ادعای نادرست که شاهد صحنه ای بوده اند .

2-   تظاهر به مشاهده یا مشارکت در واقعه ای در حالی که واقعیت چنین نبوده است .

3-   ادعای داشتن دانش مستقیم و دست اول از رخدادها در حالی که این دانش با استفاده از ابزارهای غیر مستقیم فراهم آمده است .

4-   معرفی وقایع برنامه ریزی شده به عنوان وقایعی که خود به خود اتفاق افتاده اند و

5-   درست وانمود کردن راهبردهای نادرست.

در مجموع پژوهشگران میدانی می توانند به سادگی با روی باز، برخورد گرم و غیر متظاهرانه از برخی معضلات بپرهیزند یا دست کم از شدت آنها بکاهند. همچنین ، پایبندی آنان به اخلاق به این معناست که باید امکان تردید را به مردم بدهند، با مردم همراه شوند، و از جر و بحث زیاده از حد بپرهیزند( قاین ، 1993) این ها همه راهبردهای دراز مدتی هستند که منشاء خیرند و می توانند به نوبه خود به پذیرفته شدن پژوهشگران در فعالیت های گروهی و برقراری روابط صادقانه بینجامند. به قول گویا، «آدم های خوب ، داده های بهتری به دست می آورند».

تاثیر هویت های فرهنگی پژوهشگران بر کارمیدانی ، به موضوع پژوهش تبدیل شده است . و اهمیت آن روز به روز بیشترمی شود. منظور از هویت ها شرایط نسبی، چند وجهی ، و همزمانی است که پژوهشگران میدانی و به منظور دقیق تر کنشگران اجتماعی آگاه را از دیگران متمایز می کند. این شرایط شامل نژاد و قومیت، جنسیت ، طبقه ، سن ، و امثال این ها می شود. و پژوهش هایی که به چنین مباحثی می پردازند، عمدتاً تحت تاثیر نظریه های اجتماعی معاصراند که هویت را نه جوهر «انفرادی» ثابت که فرایند و دستاورد تعامل می دانند. از این منظر ، هویت ، آن گاه که مشارکت کنندگان با اتکا به شواهد در دسترس، خود و دیگران را به اوصافی منتسب می کنند، به شکلی نمادین ساخته می شود و این صفت های منتسب شده ، حتی اگر آشکارا در گفتارهای دوسویه رد و بدل نشوند ، به مشارکت کنندگان کمک می کنند. از موقعیت های خاص رفع ابهام کنند و روابط پایدار و بادوامی برقرار سازند.

این شرایط متضمن نکاتی کاربردی برای مطالعه میدانی است . نکته اصلی این است که پژوهشگران باید امتیازات مبهم مربوط به مشخصات ظاهری ( مثل رنگ پوست، حالت موها) ویژگی های اجتماعی ( مثل سطح سواد)، و «سرمایه های فرهنگی»(مثل دانش درباره معناها و اعمال گروه مورد بررسی) خود را به درستی ارزیابی کنند. همان گونه که این مولفه ها به شکلی یگانه و منحصر به فرد در پژوهش گران میدانی ظاهر می شوند ، در افراد مورد بررسی هم زمینه هایی از تشابه و تفاوت ایجاد می کنند. در نتیجه ، پژوهشگران میدانی و مشارکت کنندگان ، یکدیگر را مانند یک متن می خوانند و تعامل این متن ها و تغییر و تاثیرشان بر یکدیگر چالش ها و فرصت هایی به وجود می آورد.

بنابراین ، هویت های پژوهشگر، می تواند مبنای ایجاد ارتباط او و کسانی که خصوصیاتی شبیه او دارند بشود. و همین قابلیت ، اغلب پژوهشگران را تشویق می کند گروه ها و موضوع های آشنا را مطالعه کنند. پژوهشگران زن ، موضوع های مرتبط با زنان. اما آشنایی و پیوند، تضمین کننده موفقیت نیست . غالباً همان طور که بین گروه ها تفاوت وجود دارد ، در درون گروه ها هم تفاوت هست. شباهت اعضای گروه در یک مولفه جلب می کند. هرنقش دو نوع خصلت دارد: خصلت عام، و خصلت خاص و وابسته به موقعیت . خصلت عام طیفی از کیش ها ، الزام ها و حقوق اجتماعی با دیگران را در بر می گیرد  و خصلت وابسته به موقعیت شامل سازگار سازی خویش با مردمانی ویژه در موقعیت های ویژه است. مشاهده گران مشارکت کننده اغلب نقشی را که از پیش در محیط در دسترس است، می پذیرند یا آن را متناسب با مقاصدشان تغییر می دهند( السن و ویتاکر، 1967)و گاه نقشی جدید را با موافقت و کمک کنشگران عرصه می سازند. در هر صورت، سازگار شدن با یک نقش نباید با تظاهر و تصنع همراه باشد. در واقع باید آن نقش را زندگی کرد و با مسائل خاص آن در گیر شد و از این طریق است که انواع به خصوصی ازمشاهده امکان پذیر می شود.

 

نقش های مبتنی بر میزان مشارکت

غالباً مفهوم نقش ها در مطالعه میدانی متضمن نوعی گونه شناسی است و یکی از این گونه شناسی ها ایفای نقش بر پایه میزان مشارکت پژوهشگر در عرصه است .

در برخی موارد به دلایلی چون غیر عملی بودن یا توقع حفظ محرمانه بودن و فضای خصوصی گروه افشای هویت پژوهشی گزینه خوبی به نظر نمی رسد. پژوهشگران کیفی ، اغلب به دلایلی نقش مشارکت کمتر و کامل را نمی پذیرند.نخستین دلیل این که در این نقش آزادی عمل پژوهشگران و توانایی آنان برای برقراری روابط خاص با دیگر اعضاء بسیار محدود می شود.

دلیل دوم: تجزیه هویت پژوهشگر کاری سخت و مخاطره آمیز است و همواره نگرانی کنار رفتن نقابی که به چهره زده است، با پذیرش این نقش همراه است . مشارکت کنندگان کامل برای مقابله با این وضعیت ناراحت کننده و دردسرساز مجبورند بارها عقب نشینی و تجدید سازمان کنند.

سومین دلیل این که پژوهشگرانی که امکان تامل ورزی وسیع و کارگروهی نداشته اند، ممکن است نتوانند در مقام تحلیل، فاصله با موضوع خود را حفظ  کنند. این پدیده که آن را «بومی شدن» می نامند؛ با معایبی چند همراه است : مثل افراط در پذیرش ایدئولوژی گروه ، مشارکت بدون تامل در آیین ها ، طرفداری غیر انتقادی از منافع گروه و کوتاهی در مستندکردن اتفافاتی که برای گروه رخ میدهد.

آخرین دلیل این که مشارکت کامل ، پرسش های جدی در باره ملاحظات اخلاقی مطرح می کند و گرچه منازعه بر سر قابل قبول بودن پژوهش های مبتنی بر فریب و پنهانکاری در مطالعات علوم انسانی همچنان ادامه دارد. (پانچ،1986) مشارکت کامل نوعاً سوء استفاده از اعتماد مردم نسبت به انگیزه های همدیگر در زندگی روزمره تلقی می شود ، و این می تواند نشانه ای از عدول از موازین حفظ حقوق آزمودنی ها باشد.

مشارکت کننده مشاهده گر . در این نقش پژوهشگران با اعلام آشکار هدف خود وارد محیط پژوهش میشوند . در نتیجه می تواند عرصه را از یک یا چند منظر مطالعه کنند. در این نقش پژوهشگران مقدمات کار میدانی را انجام می دهند و پس از بررسی موقعیت های موجود تعیین می کنند که کدام یک از موقعیت ها بهترین منظر را برای بررسی فرهنگ آزمودنی ها فراهم می آورد. مشارکت کامل بیش از این که صرفاً اجرای یک نقش باشد، غرقه شدن کامل در عرصه است در حالی که مشارکت مشاهده گر ایفای نقشی است که به معنای واقعی مزایای مشارکت را دارد .کسانی که با این نقش پژوهشگر آشنا می شوند به گونه ای می دانند که بنیان مشارکت ، انتقال علایق است و آن نوع رابطه با آزمودنی ها که تبادل علایق را ممکن سازد روندی پرزحمت است که ممکن است هفته ها یا ماه ها طول بکشد.

برخلاف مشارکت کننده کامل ، مشارکت کننده مشاهده گر مانند عضوی از گروه که کاملاً با فعالیت های روزمره و واقعیت های ذهنی آزمودنی ها آمیخته و یکپارچه شده ، عمل نمی کند، بلکه مشارکت وی تنها بخشی از «توافق» با دروازه بانان ( یا حامیان ) است ومعمولاً شامل یکی از انواع مشارکت های پاره وقت ، موقتی ، داوطلبانه و یا «ایفای» نقش است . در نتیجه ، مسئولیت هایی که مشارکت واقعی در گروه بر دوش پژوهشگر می گذارد ، مسئولیت هایی کامل دایمی و الزام آور نیست.

برای کسانی که نقش مشارکت مشاهده گر را می پذیرند، مشارکت در عرصه با نظارت کمرنگ ، یا حتی یا حمایت ، دیگر مشارکت کنندگان مسئول و قابل اعتماد انجام می شود.

مشاهده گر مشارکت کننده. درایفای این نقش ، محور اصلی مشاهده است و مشارکت از آن سرچشمه می گیرد. به عبارت دیگر مشاهده برنامه اصلی برای گردآوری داده هاست . اما این باعث نمی شود پژوهشگر با بی تکلفی و بدون برنامه ریزی قبلی وارد عرضه شود و با مشارکت کنندگان تعامل برقرار نکند.

ممکن است برای مشاهده گر مشارکت کننده فهم پدیده ها مهم باشد اما این اهمیت قایل شدن عمدتاً به منظور ورود به عرصه تقویت حسن روابط در طول پژوهش یا اعتبار بخشیدن به پیشنهادهای پایانی است و پژوهشگرانی که این نقش را برای اجرای پژوهش شان می پذیرند شیوه برخوردشان با دروازه بانان متفاوت با برخورد مشارکت کنندگان مشاهده گراست. آنان اغلب پیشاپیش نوع اطلاعات مورد نیاز ، زمان ، و دیگر منابع ضروری برای دستیابی به داده ها را مشخص می کنند. دروازه بانان هم با اطمینان به این که زندگی گروه بیش از حد آشفته نشده و پژوهش به حوزه های پیش بینی نشده کشیده نخواهد شد. دسترسی پژوهشگر به امکانات و اطلاعات را تضمین می کنند. کسانی که این نقش را می پذیرند در مقایسه با پذیرندگان دیگر نقش ها ، اطمینان بیشتری در باره داده های پژوهش دارند.

مصاحبه روشی رایج برای ایفای نقش مشاهده گر مشارکت کننده است . پژوهشگران به آسانی فهرستی از پرسش هایی با هدف های روشن تهیه می کنند و معمولاً مشارکت کنندگان هم به رفع بدفهمی های ساده – درباره مفهوم پرسش ها در محل می پردازند.

از آن جا که ایفای این نقش متضمن ایجاد ارتباطی کوتاه مدت با مشارکت کنندگان واقعی است عموماً آن را به دلیل ضعف معیارهای مناسب برای پژوهش های تفسیری علوم اجتماعی نقد می کنند. این روش ، پژوهشگر را در گیر مطالعات عمیق و درازمدت در مباحث فرهنگی نمی کند. بسیاری از مفاهیم نظری خود را بر آنچه می بینند تسری دهند و یک چنین قوم مداری ، یا نابینایی نسبت به دیدگاه های دیگران با کار کیفی خوب یا هر نوع کار علمی در تضاد است .

مشاهده گر کامل . «تنها با تماشاکردن می توانی خیلی چیزها را مشاهده کنی ».

نتیجه منطقی کار مشاهده گران کامل با کار مشاهده گران مشارکت کننده شباهت هایی دارد . به این معنا که مشاهده گران کامل بی آن که مشارکت کنندگان متوجه «حضورشان » در عرصه شوند، کار مشاهده را انجام می دهند و نه تنها مشارکت کنندگان آنان را به عنوان پژوهشگر نمی شناسند، اصلاً متوجه حضورشان در عرصه نمیشوند. ایفای این نقش برای بسیاری از پژوهشگران کیفی آخرین گزینه است چرا که عدم «حضور» پژوهشگر موید ارزش «انسان به منزله ابزار پژوهش » است.

مقایسه نقش مشاهده گر کامل با نقش متضاد آن یعنی مشارکت کننده کامل فوایدی دارد : هر دو نقش هایی پنهایی اند و هیچ کس در عرصه به پژوهشی که در حال اجراست واکنشی نشان نمی دهد با وجود این در تجربه ایفای این دو نقش تمایزهای بارزی وجود دارد . نقش مشارکت کامل ، برنامه پژوهش را از طریق فردی که ساده لوحانه در جمع پذیرفته می شود ، محقق می سازد. برعکس نقش مشاهده گر کامل تقریباً خودمدارانه است، چون نبود ارتباط معنادار با مشارکت کنندگان ، مانع تاثیرآنان بر تفسیرهای پژوهشگر می شود . بنابراین اگر خطر «بومی شدن» در کمین مشارکت کنندگان کامل است مشاهده کامل نیز در معرض تهدید تدریجی «قوم مدار شدن» است .

طبیعتاً مشاهده کامل در محیطهایی که در آن ها موانع دسترسی وجود ندارند، بسیار خوب اجرا می شود. عرصه های شلوغ ، فرصت هایی عالی در اختیار مشاهده گران کامل قرار می دهند تا بدون افشا یا توضیح مقاصدشان به مشاهده بپردازند.

عموماً هر اندازه فرد بیشتر با کنش مورد بررسی فاصله بگیرد . می تواند مشاهده گر بهتری باشد. فناوری ها، رایانه ها، امکان ردیابی و ضبط کنش ها را از راه دور و با حداقل امکان شناسایی شدن فراهم می کنند.

ملاحظات اخلاقی مشاهده گر کامل تا اندازه ای با مشارکت کننده کامل متفاوت است . مشارکت کننده کامل به شیوه هایی که از نقطه نظر معیارهای گروه مورد مطالعه معقول و درست به نظر می رسد عمل می کند و همین معمولاً به پژوهشگر کمک می کند منطق اصول اخلاقی گروه را بهتر بفهمد و آن را رعایت کند . مشارکت کننده کامل با آگاهی از هر آنچه به نظر مشارکت کنندگان ارزشمند و معتبر است می تواند از انجام کارهایی که به منافع و مصالحشان آسیب می رساند، بپرهیزد. هر چند هویت مشاهده گران کامل برای کنشگران مورد بررسی ناشناس است . و به همین دلیل کنشگران دلیل چندانی برای تعمق و تامل در تفسیر کنش هایشان یا نتایج بالقوه نشر این تفسیرها ندارند و معضلات احتمالی این روش کاملاً آشکار است.

مثلاً آدلر بر این باورند که تمایز آشکار / پنهان که مورد توجه قرار گرفته ، معیار مناسبی برای متمایز کردن مشارکت ها نیست، و تنها فایده اش دوباره کردن پژوهشگران در دو نقش است نقش مشارکت کننده ای که با آزمودنی ها تعامل می ورزد، و نقش مشاهده گری که به گردآوری داده ها می پردازد.در عوض گونه شناسی مبتنی بر کارکرد ما را به تامل درباره مشغله فکری پژوهشگر و این که او باید درجات متفاوتی از عضویت متعهدانه را بپذیرد، وا می دارد.

آدلر دو نقش مشارکت کامل و مشارکت کننده مشاهده گر را که مورد قبول گولد بود، در سه نقش تازه قرار می دهند: عضو کامل ، عضو فعال، عضو حاشیه ای . و معیار تمیز این سه نقش هم میزان اهمیت ایفای آن ها برای رخدادهای این عرصه است . هر یک از این سه نقش ، الزام ها ، قابلیت ها ، و امکاناتی برای تجربه زندگی اجتماعی فراهم می آورند.

توجه به این نکته مهم است که این نقش ها با یکدیگر مرتبطند و این ارتباط از طریق مفهوم فراگیری به نام تعیین نقش صورت می گیرد.

یعنی در زمان اجرای پژوهش ، چگونه اعضاء تغییر نقش می دهند.

نقش های کارکردی برای اشاره به مشکلات خاص طراحی شده اند و به دلایل بسیار ، هم معنادارتر و هم عملی ترند البته چنانچه نقش پژوهشگران را شکلی خاص از تجربه خود دیگری و جهان تلقی کنیم . اندرسود توصیف چند راهبرد اصلی برای آگاهی از فعالیت های اعضا می پردازد: شاگردی کردن و یادگیری زیرنظر پژوهشگر ارشد، ایفای نقش ، گذراندن دوره آموزشی  استفاده از تجربیات گذشته یا اشتغال های کنونی . سه راهبرد اول پژوهشگر را در موقعیت های آموزشی درگیر می کنند، هر چند ممکن است به لحاظ آموختی ها و آداب ظاهری متفاوت باشند. راهبرد چهارم استفاده از تجربیات گذشته یا اشتغال های کنونی پژوهشگر را وامی دارد نسبت به آنچه تاکنون آموخت دیدگاهی تحلیلی اختیار کند تا بتواند به شکلی نقادانه ساختار دانش خود را مورد بررسی قرار دهد.

اسنو و همکارانش 1968 با اتکا بر مطالعه ای تداومی درباره جنبش های اجتماعی و گروه های حاشیه نشین چهار نقش را تعریف کردند: شک گرایی کنترل شده ، فعال دو آتشه، پژوهشگر شفیق ، متخصص معتمد.

پژوهشگری که نقش شک گرایی کنترل شده را ایفا می کند ، مانند کسی که تازه به آیینی گرویده ، در پی دانستن نظر اعضاء بر می آید: وی همچون تازه واردی که گاه ساده لوح هم به نظر می رسد، نسبت به آرای گروه کنجکاوی و اندکی تردید نشان می دهد. زمانی می توان به ایفای نقش فعال دو آتشه که به معنای پذیرش ابزارها ، هدف ها ، و ایدئولوژی یک گروه اجتماعی است فکر کرد که پژوهشگر بخواهد عقاید گروه را تمام و کمال تجربه کند و از حوادث پشت صحنه تصمیم گیری ها سر در بیاورد.

البته برقراری ارتباط و بازشناسی پدیدارها فرایندی توان فرساست، اما در فرایند مشاهده مشارکتی نقشی بنیادین دارد . نخستین وظیفه پژوهشگران در مشاهده مشارکتی این است که تا آنجا که می توانند به تعداد بیشتری از افراد ، اشیاء و رخدادها توجه کنند. مشاهده باید عاری از داوری باشد و بدون تلاش برای کسب نتیجه و تبیین نظری چگونگی و چرایی مشهودات صورت گیرد.

مشاهده گران در نخستین روزها و هفته ها به دو هدف می پردازند: نخست تلاش برای این که از همان موضع اولیه خود به میدان پژوهش بنگرند، و دیگر این که به دقت همه رفتارها و اشیاء را در میدان مشاهده کنند. برای تحقق هدف نخست باید با راهنمایی همکاران جهت گیری خود را مشخص کنند ، و بدانند که کجا باید بنشینند، کجا بایستند.

تحقق هدف دوم یعنی مشاهده دقیق انواع رفتارها و اشیاء درگروه تلاش پژوهشگران برای پذیرش دیدگاه مشارکت کنندگان درباره معنای چیزها و شیوه معناسازی آنان است . راهبردهای نمونه گیری به پژوهشگر کمک می کند کنش های مهم و قابل مشاهده را شناسایی کند.مهمترین پرسشی که پژوهشگر در این مرحله مدام از خود می پرسد این است که این جا چه خبر است ؟ و این پرسش خود به خود به ذهنش می رسد ، چرا که عرصه برایش تازگی دارد و از خیلی جهات شگفت انگیز است .

در آغاز کار پژوهشگران باید بدانند وضعیت صوری کنشگران گوناگون عرصه ( پدر، مادر، پسر یا دختر، مدیر، معاون، رهبرگروه ، کارگر خط تولید و ...) چگونه است . چون وضعیت صوری افراد متضمن مسئولیت ها و الزامی های رسمی قانونی یا «طبیعی» آنان است . مثلاً میتوان پرسید، این کارگران چه کاری انجام می دهند ؟ رابطه شرح وظایفشان با نحوه انجام کارشان چگونه است ؟
ترسیم این روابط با طرح چنین پرسش هایی موجب آشکار شدن ساختار عرصه پژوهش می شود و آگاهی از این روابط پاسخ های اولیه را به پرسش های اصلی ما خواهد داد . پرسش هایی از این قبیل که کار این شخص در این جا چیست ؟ قرار است این مردم با هم در این گروه یا سازمان چگونه کار کنند؟ آگاهی از وضعیت نسبی کنشگران اجتماعی ، اطلاعات بسیاری درباره این که قرار است آنان چگونه با هم ارتباط داشته باشند، به ما می دهد.

 

عرصه چگونه سازمان یافته است ؟

انتخاب و سازماندهی اشیایی که در عرصه به چشم می خورند ، نشان می دهند که اعضای گروه به چه چیز ها اهمیت می دهند و می خواهند چه تصوری از خود در ذهن افراد و دیگر گروه ها ترسیم کنند. بررسی دکور ، مبلمان، وسایل بازی یا کار ( در محل مورد بررسی ) برای فهم کنش اجتماعی مفید است . و اغلب بدون این وسایل تحقق برخی اعمال ممکن نیست.

برخی اشیاء به محیط ها و قلمروهای خاص معنا می بخشند و پژوهشگران می توانند با استفاده از آنها محیط های متفاوت بسازند. همچنین می توانند از «آثار مادی» فعالیت های انسانی در عرصه یا روش های استفاده مردم از اشیاء برای ایجاد تعامل در محیط بهره ببرند.

تعامل های نخستین چگونه رخ می دهند؟

مشاهده کسانی که برای نخستین بار با گروه تعامل می ورزند، می تواند بیانگر نکته های بسیار باشد. نکاتی از این قبیل که چگونه گروه با تازه واردان آشنا می شود می گیرد.

در نخستین مرحله پژوهش پژوهشگر با افراد بسیاری برای اولین بار ملاقات می کند و این ملاقات های مختصر فرصت هایی طلایی برای تعیین نقش وی فراهم می سازد.

همچنین این موقعیت ها امکاناتی برای تولید اطلاعات زمینه ای درباره مشارکت کنندگان و بسط روابط ثمربخش باآنان فراهم می سازند.

 

کنشگران چگونه توجه به یکدیگر را طلب می کنند؟

همان گونه که پژوهش مورفی (1999a) نشان داد افراد قدیمی گروه اغلب عادت ها و منش های یکدیگر را خوب می شناسند و به همین دلیل معمولاً نیاز چندانی احساس نمی کنند درباره مولفه های مهم دانش خود ( از عرصه و محیط ) آشکارا تامل ورزند. در عوض به فرایندها توجه دارند و تبادل سخن و دانش در میان آنان اغلب کاملا رمزگذاری شده و دقیق است این رفتارها گرچه معمولی و پیش پا افتاده به نظر می رسند، بسیار مهم هستند.

همچنین قیمی های گروه به درونی کردن مسئولیت ها در گروه می پردازند . درونی کردن مسئولیت ها بدین معناست که اطلاعاتی که ظاهراً آشکارا به کل گروه مربوط نمی شود صرفاً در میان برخی گروه های فرعی جریان می یابد و این ها مبنای سیاست سازمانی است در عین حال این که در چه مواقعی اطلاعات آن چنان اهمیت می یابد که در اختیار همه قرار می گیرد تابع قواعد نانوشته ای است

از جمله کارهای تشویش آمیز ورود به عرصه فهم این نکته است که کنشگران چه زمان و چگونه توجه یکدیگر را طلب می کنند؟ چرا بعضی موضوع ها محرکی برای گفتگو و کنش می شود و برخی نمی شود ؟ کانال های انتقال پیام ها کدام است ؟  وچگونه این پیام ها شناسایی و دریافت می شوند ؟
در وهله نخست ، پژوهشگران باید به مواردی که به گونه ای برای آنها تشویش زا و برای دیگران روشن است عمیقاً توجه کنند و این موارد می تواند شامل واژگان و اصطلاح ها رویه ها یا رفتارهای غیر کلامی باشد.

پژوهشگران باید در زمان مناسب از مشارکت کنندگان درباره معنی چیزها، حتی اگر شده به شکل مختصر، توضیح بخواهند و بدانند که حتی توضیحات جزیی ، مبهم و برخاسته از دیدگاه های شخصی هم می توانند مفید باشند و در طول زمان تکمیل شوند.

کنشگران کی و کجا تعامل می ورزند؟

مشاهده گران در تلاشی که برای فهم کنش اجتماعی دارند باید توجه داشته باشند که در چه شرایطی کنشگران با هم همراه می شوند و تعامل می ورزند . شیوه هایی که معمولاً کنشگران به شکلی معنادار و هدفمند گرد هم می آیند. تجمع می کنند . کارشان را انجام می دهند و پراکنده می شوند . مضمونی تکراری است و مشاهده گران باید به الگوهای زمانی و مکانی این نوع تعامل ها حتی حرکات موزون و هماهنگ بدن مشارکت کنندگان که بیانگر حالات ایشان است توجه داشته باشند.

توجه به این نکته بسیار مهم است که کجا و کی انواع خاصی از تعامل ها بین افراد خاص صورت می گیرد قطعاً می توانیم تصور کنیم که بیشتر تعامل ها تصادفی رخ نمی دهند و مکان و زمان وقوع آنها شواهد مهمی برای فهم کارکردهای ارتباطی به ما می دهند.

به طور کلی از دو رفتار می توان سخن گفت ، رفتار عمومی و رفتار رابطه ای و برای تعریف رفتار رابطه ای دو مفهوم مهم وجود دارد که هر گاه بخواهیم کنش های اجتماعی افراد در محیط های عمومی ( مثلا پرسه زدن جوانان در مراکز خرید) را تعریف یا توصیف کنیم ، به کارمان خواهند آمد. این دو مفهوم عبارتند از : «نشانگر» و «پیوندنماها» ( پترونیو و بورهیس، 1987) . نشانگرها رفتارهایی هستند که موقعیت و جهت گیری بدن های ما را به نحوی که نشان دهنده رابطه خاصی( مثلاً رابطه خانوادگی ) باشند ، معلوم می کنند. مثل برخی نشانگر های قابل قبول برای مردم در محیط های عمومی چون گرفتن دست همدیگر ، بازو به بازو راه رفتن ، و حتی صمیمانه تر از این .

 

پیوندنماها نمادها یا ابژه های دست سازی هستند که بیانگر گونه ای خاص از رابطه اند از پیوندنماهایی که معمولاً بیانگر روابط خانوادگی هستند ، می توان از حلقه نامزدی یا ازدواج حرکت بچه ها ( به ویژه وقتی خواستار توجه همراهان بزرگساشان هستند) وسایل بچه ( مثل روروک، شیشه قنداق ، یا اسباب بازی) و خطاب های کلامی خانوادگی (مثل سلام پسر) نام برد . طرفین طوری رفتار می کنند که مشاهده گران می توانند استنتاج درستی از رابطه آنها داشته باشند.

بنابراین ، پژوهشگر نیاز دارد شیوه های ظریف استفاده از نشانه ها را که اعضای گروه برای آشکارکردن ، پنهان کردن ، و تغییر رابطه شان به کار می برند ، بشناسد. استفاده از افراد مطلع برای گزارش و تفسیر عرصه هایی که ما مستقیماً شاهد آنها نیستیم ، حتی توجه به نقل قول ساده ( که مثلاً می گوید کاش می دیدی چه لباسی پوشیده بود) شیوه مفیدی است هر چند باید توجه داشته باشیم که این گزارش ها همیشه منعکس کننده دیدگاه های جانبدارانه و جهت دار این افراد خواهد بود.

 

چه رویدادهایی مهم هستند؟

ازجمله مباحث مربوط به روابط مردم باهم ، مبحث رخدادهای ارتباطی و تعریف رخدادهایی است که بیانگر ویژگی های عرصه است .

ما زمانی رویدادها را مهم تلقی می کنیم که بتوانیم آنها را مصداق مفهومی مهم تر به حساب آوریم . مشاهده گران در طول زمان پژوهش به انبانی از انگیزه ها، روایت ها ، احساس ها و کنش های ثبت و ضبط شده دست می یابند. و این ها همه برای تعریف رویدادهای مهم و ویژگی هایشان به کار می آیند. از جمله ویژگی های عرصه نحوه آغاز و پایان تعامل ها ، اشارات به عضویت در گروه ترتیب های رعایت نوبت ( برای اظهار نظر یا مشارکت و...) و تدبیرهای کلامی برای جلوگیری از انحراف توجه از موضوع مورد بحث است .

در صورتی  می توانیم رویدادها را بشناسیم که در اجرای آنها مشارکت کرده به شیوه هایی که از نظر دیگر مشارکت کنندگان معقول و معنادار است عمل کنیم .

در فرایند گزارش و تحلیل مشاهدات خود می آموزیم که فرایندهایی را که قبلاً نمی شناختیم یا ارتباط شان را با امور دیگر نمی دانستیم ، به روشنی روایت کنیم .

مطالعه میدانی دانشی تفصیلی درباره عرصه های زندگی اجتماعی است و این دانش متکی بر مشاهده کنش اجتماعی و تامل در باب آن از منظر مشارکت کنندگان است . این مشاهده ها بنیادی را پی می ریزند که داعیه های پژوهش بر آن بنا می شود.

مراد از اطلاق متن به این یادداشت ها تاکید بر این نکته است که پژوهش های کیفی اساساً معطوف به توصیف و تفسیر کیفیت های نمادین کنش اجتماعی اند.

پژوهشگران در میدان پژوهش یا بلادرنگ پس از ترک آن مطالبی یادداشت می کنند که اصطلاحا پیش نویس یادداشت های مشاهده و تحلیل های فشرده نامیده می شوند. این یادداشت ها که معمولاً شتابزده و فی البداهه در خلوت نوشته می شوند. تندنویسی هایی در باره کنشها ، اظهارات ، گفتگوها ، اشیاء یا برداشت هایی هستند که بعداً در یادداشت میدانی تکمیل خواهند شد تهیه پیش نویس صور گوناگونی دارد .

استفاده از کوته نوشت ها ، ابزارهای مدد کارحافظه ، مخفف ها و کلید واژه ها نیز رایج است .

حتی برخی از پژوهشگران میدانی برداشت های خود را به آرامی و بی آن که مشارکت کنندگان دیگر متوجه شوند ، در ضبط صوت های همراهشان ضبط می کنند. یک امکان دیگر هم این است که پژوهشگر صبر کند تا بخشی از کار میدانی به پایان برسند و در اولین فرصت ممکن ( مثلاً  در پارکینگ ) پیش نویس خود را تهیه کند.

اگر تهیه پیش نویس امکان پذیر نباشد، می توان به نوشتن تذکاریه ها اکتفا کرد. تذکاریه ها فشرده ای از رویدادها و حاوی برداشت ها و ارزشیابی های طرح در حال انجامند که نوشتن آنها به مبل پژوهشگر بستگی دارد. برخی از پژوهشگران حافظه ای قوی دارند و بی نیاز از نوشتن پیش نویس ، مستقیماً با استفاده از روش تذکاریه نویسی به نوشتن یادداشت میدانی می پردازند. عده ای نیز به ترکیبی از پیش نویس و تذکاریه متکی اند.

نکته مهم درباره هر دو نوع یادداشت این است که لازم است پژوهشگر هر چه سریعتر یادداشت ها را پیگیری کند تا بتواند جزئیات ماجراها را ثبت کند. نباید انتظار داشت که می توان به یکباره همه اطلاعات فشرده در تذکاریه ها را روی کاغذ پیاده کرد . البته ضبط و ثبت اطلاعات باید بلادرنگ پس از هر نشست در میدان انجام شود.

احتمال دارد بخشی از اطلاعات مثل تصاویر ذهنی پژوهشگر و برداشت او از گفتگوها و نکات دیگر از دست برود.

 

یادداشت های میدان

یادداشت های میدانی «بازسازی های تندنویسی شده و رمزدار رویدادها ، مشاهدات، و گفتگوهای رخ داده در میدان پژوهش »( ون مانز، 1988، ص 123) ، «توصیف های گردآوری و ثبت شده به ترتیب زمانی»(سانژیک ، 1990b ، ص 99)، و «ماحصل مشاهده و مشارکت در محیط پژوهش و تاملات پژوهشگر پس از ترک می دانند... و به گونه ای نوشته می شوند که تحلیلگر بتواند بعدها با خواندن آن ها خود را در عرصه کنش و میدان پژوهش احساس کند.

هاله ابهامی که بر یادداشت های میدانی حاکم است ، نبود سنت و سازوکاری غالب برای تبادل محتوای آنها ، و احساسات شخصی پژوهشگران در نوشته هایشان (جکسون ، 1990) همگی حجابی بر فهم ما از این فعالیت مهم هستند.

پژوهشگران می توانند یادداشت های خود را در هر زمان و به هر شکل که می خواهند بنویسند، اما نمی تواند رویدادهای رخ داده را بازچینی و به اصطلاح دوباره نویسی کنند. لذا یادداشت های میدانی به ناگزیر خود به رویداد تبدیل می شوند. این یادداشت ها عموما" به دلیل قولی که پژوهشگر به مشارکت کنندگان در باب محرمانه نگاه داشتن آنها داده ، در دسترس کسی جزء پژوهشگر قرار نخواهد گرفت و در نتیجه به ندرت نقد خواهند شد. این ویژگی تعهدی سنگین بر دوش پژوهشگر می گذارد و او را به دقتی فوق العاده در نوشتن یادداشت ها فرا می خواند.

یادداشت های میدانی باید بلادرنگ پس از ختم هر مرحله از کار میدانی نگاشته شوند. هر چه زمان بیشتری از مشاهده بگذرد، احتمال زوال خاطره و مخدوش شدن صداقت و جزئیات روایت بیشتر خواهد شد. در صورت مدون نشدن سریع مشاهدات حتی پیش نویس ها هم کاربری و اهمیت خود را از دست می دهند ( و تلاش برای بازیابی و رمزگشایی آنها خود تجربه ای ملال آور خواهد بود ) بنابراین پژوهشگران باید به گونه ای برنامه ریزی کنند که بلادرنگ پس از حضور در میدان زمان خاصی را به نوشتن یادداشت ها اختصاص دهند. پژوهشگران نباید مشاهدات خود از عرصه را پیش از نوشتن یادداشت میدانی با کسی در میان بگذارند.

در مورد اندازه یادداشت میدانی ، قاعده متعارفی وجود دارد که ده صفحه دستنویس ( با دو فاصله بین خطوط) برای هر ساعت مشاهده مشارکتی پذیرفتنی است. یادداشت های میدانی باید پیشینه ای گاهشمارانه از اشتغال پژوهشگر در عرصه پژوهش بیافرینند. به جای استفاده از دستورالعمل های پیش ساخته ، به اولین توصیه که در پیش گرفتن رویکردی استقرایی است عمل کنند و مولفه های مهم عرصه را بشناسند. این مولفه ها عبارتند از : نظم زمانی فعالیت ها ، مکان و کارکرد اشیاء و مصنوعات دست ساز، هویت های کنشگران مهم ، اهمیت فعالیت های کنشگران ، نشانه ها و دلالت های دانش فرهنگی و امثال این ها ، پژوهشگران در این فرایند شناخت ، می آموزند که مثل افراد گروه و مشارکت کنندگان عمل کنند.

ضروری است پژوهشگران برای این که بتوانند عرصه را خوب بشناسند و بشناسانند صراحتاً و کاملاً همه جزئیات مهم عرصه را توصیف کنند. از خود بپرسند چه اتفاقی در حال رخ دادن است ؟ این مردم کیستند؟ نقش و ارتباط آنان با هم چیست ؟ یادداشت های میدانی باید در بردارنده توصیف مفصل ( و نه خسته کننده) ظواهر و فعالیت های جاری در عرصه باشد.

از تجربه واقعی خود که تجربه یک تازه وارد، نوآموز، یا مسافری در قلمروی ناشناخته است، بنگارند. در این مرحله پژوهشگر باید از تفسیرهایی که مبتنی بر «چراها»است. بگذرد. چون می توان در مراحل بعدی به تفسیرها پرداخت. پژوهشگران باید از کلی گویی و توصیف رویدادها با واژگان کلیشه ای وپر طمطراق بپرهیزند، و در عوض رویدادها را به اجزاء مرتبط تقسیم و آن گاه آنها را توصیف کنند.

پژوهشگران باید توضیحات و مکالمات کنشگران را تا حد امکان کلمه به کلمه ثبت کرده و حرف های کنشگران را به صورت نقل قول و داخل گیومه نقل نکنند. مگر این که مطمئن باشند متنشان کاملاً طبق ساختار دستوری کلام کنشگران است ضمناً لازم است درباره مولفه های معناشناختی( منظور گوینده) و کاربرد شناختی گفتگو ( کارکرد کلام گوینده) توضیح بدهند. باید در انتخاب قیدها و صفت ها بسیار دقیق عمل کنند تا بتوانند تفاوت های ظریف ظاهر افراد و کنش هایشان را مشخص کنند.

به مرور زمان و در نتیجه آشنایی بیشتر پژوهشگران میدانی با شیوه های کیفی، رویدادهای کمتری آنان را شگفت زده می کند، و یادداشت های میدانی این پژوهشگران الگوهای کنش اجتماعی و نحوه برداشت مشارکت کنندگان را مستند می سازند. در نتیجه یادداشت های میدانی به مکالمه ای جاری بین پرسش های مداوم و تبیین های تحول پذیر تبدیل می شوند و مدیریت این مکالمه ؛ کار متعارف و اغلب لذتبخش – یادداشت نگاری های میدانی می گردد . دیگر پرداختن به جزئیات تفصیلی و توان فرسا ضرورتی نخواهد یافت.در عوض پژوهشگران در نوشته هایشان گزینشی تر و عمیق تر عمل می کنند. از این مرحله به بعد آنان می توانند به جای تمرکز بر «چه» و «چگونه» بر «چرا» ها متمرکز شوند. به این ترتیب ، آنان با یادداشت های میدانی شان به شناسایی عمیق تر و پیچیده تر منابعی که می توانند بر کنش اجتماعی تاثیر بگذارند می پردازند و چنانچه نقش شان را تغییر دهند، یا وارد عرصه جدیدی بشوند، شیوه یادداشت برداری و یادداشت نگاری هایشان توصیف های بیشتری طلب خواهد کرد.

سرانجام این که یادداشت های میدانی باید به دقت سازماندهی و محافظت شوند. تکثیر نسخه های چاپی و الکترونیکی یادداشت های میدانی در بین پژوهشگران رایج است و از جمله دلایل تکثیر نسخه ها هم این است که پژوهشگران مطمئن می شوند یادداشت هایشان از بین نخواهد رفت . هر چند باید توجه کنیم که وجود نسخه های فراوان ، خطر دسترسی افراد بی صلاحیت را افزایش می دهد و به روابط ارزشمندی که پژوهشگر برقرار کرده لطمه خواهد زد. بنابراین ، امنیت همه نسخه های یادداشت های میدانی باید اولویتی پایدار باشد و این نسخه ها به ترتیب زمانی یا موضوعی سازماندهی شوند.

پژوهشگران میدانی اغلب نیاز به همراهی و همکاری دارند و حتی وقتی هیچ کس کنار آنهاست تا با او گفتگو کنند، این نیاز را حس می کنند. یادداشت های روزانه و دفتر های خاطرات برآورنده این نیازاند.

داشتن یادداشت روزانه و نوشتن در آن اقدامی کاملاً عملی است با ثبت بازدیدها از محیط پژوهش و نام کسانی که با آنها ملاقات یا مصاحبه می شود و... در این دفتر می توان افت و خیز گردآوری داده ها را مدیریت کرد همچنین این کار امکانی برای تامل در مشکلات مربوط به راهکارهای اجرایی و راه حل ها فراهم می کند و می تواند موجب تقویت همکاری شود.

پژوهشگران میدانی می توانند با استفاده از این شیوه های تکمیلی نگارش، گنجینه هایی پربار و ثمربخش برای خلق «صدایی» یگانه بیافرینند. به تدریج کار نوشتن کمتر حالت اجباری ، مکانیکی و ناآشنا پیدا می کند . و روز به روز به فرصتی برای بیانی متمرکز ، جذاب ، و مجاب کننده تبدیل می گردد به این ترتیب ، یادداشت های روزانه و دفترهای خاطرات ، روایت ها و خرده متن های پنهان پژوهش های کیفی بوده اند که در طول تاریخ این پژوهش ها به نام مصالح حرفه ای کنار گذاشته شده اند ، و انتشار گاه به گاه این روایت ها رخداد مبارکی بوده است .

 

خلاصه ای از فصل ششم -کتاب لیندلف

خلاصه فصل 6 کتاب لیندلف

پرسیدن ، گوش کردن و گفتن

در این فصل به اهمیت گفتار شفاهی،پرداخته شده است.سوال کردنو گوش دادن به دیگران ، این امکان را فراهم می سازد که ما بفهمیم آنان چه باوری دارند.این فرآیند پرسیدن و گوش دادن ، همان کهن الگوی مصاحبه است .مصاحبه به معنای لغوی آن به معنای بسط یک دیدگاه درباره چیزی و در میان مردم است.( برنر)

مصاحبه کیفی در بهترین شکل آن ، رویدادی است که در آن مصاحبه گر ، دیگران را تشویق می کند تا آزادانه علایق و تجربیات خود را واگو نمایند.

مصاحبه کیفی روشی کاملا انعطاف پذیر است به نحوی که در هرجا که امکان صحبت نسبتا" خصوصی دو نفره وجود داشته باشد ، انجام شود.حتی اینترنت و تلفن می توانند رسانه مناسبی برای مصاحبه باشند، به شرط آنکه طرفین  از قبل همدیگر را بشناسند.در واقع مصاحبه های کیفی یا به بقول (بینگام و مور) " گفتگو های هدفمند " فقط گفتگویی سبک بالانه نیست و مفهومی بسیار فراتر از آن دارد. این نوع گفتگو همواره از امور دور از انتظار و نوپدید استقبال می کند. به نظر نورمن دنزین گفتگو به نحوی سازماندهی می شود که مصاحبه گر ، کنترل بیشتری بر طرف دیگر گفتگو داشته باشد و گفتگو نوعا" تامین کننده خواسته های طرف دیگر است.حتی اگر هدف ها و ساختار های مصاحبه کاملا در کنترل پژوهشگر باشد،مصاحبه شوندگان می توانند بسیار بر مصاحبه تاثیر گذار باشد.برخی می گویند مصاحبه به همان اندازه که علم است، هنر نیز هست.( شیوه های هنرمندانه در پرسیدن ، گوش دادن و گفتن )

هدف های مصاحبه های کیفی

در مصاحبه ،گفتگو ها هدفی ارجاعی Referential دارند. مردم بری از خطا نیستند و حتی ممکن است جنبه هایی را فراموش کنند یا حتی دروغ بگویند.توصیف و تشریح تجربیات مصاحبه شوندگان است که مصاحبه را جذاب تر و پربار تر می نماید.ما ارزش حقیقی مصاحبه – یعنی حقیقت از نظر مصاحبه شوندگان – را در بطن همه اطلاعات مربوط به رخداد مصاحبه و فرد مصاحبه شونده تفسیر می کنیم.اهداف مصاحبه های کیفی عبارتند از:

-       استنباط و ادراک ما از دانش تجربی معمولا در قالب سه شیوه گفتمانی است : داستان ، روایت و تبیین ها

-       فهم مفهوم پردازی های بومی از ارتباط

-       کشف و استنباط شیوه های زبانی که کنشگران اجتماعی در موقعیت های طبیعی به کار می برند

-       گردآوری اطلاعات درباره چیزها و فرایند هایی که با شیوه های دیگر نمی توان به درستی آن ها را مشاهده کرد.

-       بررسی اتفاقات رخ داده در زمانهای گذشته

-       بازبینی ، ارزشیابی یا تفسیر اطلاعات بدست آمده از منابع دیگر

-       آزمون فرضیه هایی که در میدان پژوهش کامل شده اند

-       دسترسی به کارایی در گردآوری داده ها

مصاحبه های کیفی بهترین قلمرو برای داستان گویی اند،چرا که در هر مصاحبه مردم کاملا مجازند در قالب زبان ، خودشان و خویشتن شان را بیان کنند. همچنین کنشگران اجتماعی می توانند با مصاحبه کردن تبیین هایی از رفتارهایشان ارائه کنند و توضیح دهند که چگونه آنچه را که می دانند در مقاطع مختلف زندگی خود بکار می برند.

ü      هدف مصاحبه :

v     هدف اول  مصاحبه گر این است که منطق های فردی و بین فردی و فرهنگی را که مردم

 در فعالیت های ارتباطی شان بکار می بندند ، از دل مصاحبه ها استخراج و استنتاج کنند.

v     هدف بعدی مصاحبه،فهم مفهوم پردازی های بومی ارتباط است.مصاحبه ها می توانند به کاوش و بررسی مفهوم پردازی های رایج در فهم عامه درباره ارتباط بپردازند.

v     هدف دیگر مصاحبه این است که برای پژوهش درباره گذشته استفاده می شود.( مصاحبه ها و گفتگوهای غیررسمی به فهم دقیق رویدادهای گذشته کمک می کنند)

v     مصاحبه ها به پژوهشگران کمک می کنند تا شیوه های زبانی راکه کنشگران اجتماعی در موقعیت های طبیعی بکار می برند ، کشف و استنباط کنند.جامعه پذیر شدن مستلزم یادگیری چند زبان و واژگان و اصطلاحات آنهااست.

v     با استفاده از مصاحبه میتوان اطلاعاتی را در خصوص فرآیندهایی ، که به شیوه های دیگر نمی توان به درستی آن ها را مشاهده کرد ، گردآوری  نمود.

v     مصاحبه ها اغلب برای بازبینی ، ارزشیابی یا تفسیر اطلاعات بدست آمده از منابع دیگر بکار می روند(برای رویدادهایی که مرموز هستند یا بسیار سریع اتفاق افتادندو تنها افراد آگاه میتوانندواقعیت اتفاق را برای ما بیان کنند.)

v     مصاحبه ها می توانند به گردآوری اطلاعات مفید و کارا بینجامند.(در مقایسه پژوهش های مبتنی  بر مصاحبه و پژوهش های متکی بر مشاهده مشارکتی )

باید توجه بفرماییدکه مصاحبه ها و یادداشت های میدانی می توانند به خوبی مکمل هم باشند،لیکن به ندرت جایگزین هم می شوند.

 

 

 

 

 

انواع مصاحبه در حوزه ارتباطات  :

1-      مصاحبه مردم نگارانه( یا مصاحبه محاوره ای غیررسمی یا محاوره وابسته به موقعیت)

این نوع از مصاحبه غیررسمی ترین و خود جوش ترین شکل مصاحبه است.این مصاحبه در شرایطی رخ می دهد که پژوهشگر در میدان پژوهش حضور دارد.تبادل آزاد اظهار نظرها یا سکون و وقفه در رفتار و عمل می تواند نشانه آن باشد که لحظه مناسب برای پرسش " پژوهش " فرا رسیده است.پژوهشگر باید بتواند در اعمال یا گفتار مشارکت کننده مورد جالبی در پیوند با موضوع پژوهش پیدا کند و پرسش هایش را بر اساس آن طرح کند(یا موقعیت مناسب ایجاد می کند یا به انتظار موقعیت مناسب می ماند)- مبحث " تصمیم گیری آنی " در فصل پنجم ، در خصوص مصاحبه های مردم نگارانه هم کاربرد دارد.

2-      مصاحبه با افراد مطلع

مصاحبه با کسانی است که اطلاعات خوبی درباره عرصه فرهنگی دارندو میتوانند در روند تحقق هدف پژوهش مثمر ثمر باشند.این افراد را " منابع اطلاعاتی زنده  یا  افراد مطلع " می نامیم.توفیق طرح های پژوهشهای کیفی غیرمردم نگارانه اغلب در گرو استفاده موثر از افراد مطلع و مصاحبه با آنها است.

ویژگی افراد مطلع :

1-2-تجربه طولانی در عرصه فرهنگ دارند.منابع قابل اعتمادی از خاطرات بومی به ویژه در مورد نهادها و سازمان ها هستند.

-2-2  این افراد با دانش کافی ، نسبت به دیگران ، درباره نقش ها و مسئولیت های مردم در بخش های مختلف اجتماعی صحبت می کنند.

-3-2-این افراد نزد همگان محترم اند و از طریق آنها می توان به یک یا چند شبکه اجتماعی مهم دست پیدا کرد.

-4-2- براحتی به اشکال مختلف زبان محلی صحبت می کنند و می توانند درباره استفاده از این زبان ها و معنای آنها با توجه به محیط عرصه،پژوهشگر را کمک کنند.

مختصر آنکه بهترین افراد مطلع،کنشگران اجتماعی دانا و هوشمند هستند که تصاویر عینی و ملموسی از رخدادها دارند و الگوهای درازمدت و با ثباتی را به خوبی به یاد می آورند.این در حالی است که پژوهشگران معمولا" با پرسش های آماده و سازمان یافته ،گفتگوهای متفاوتی را در مرحله تحلیل و تالیف گزارش با آنان دارند.

پژوهشگران باید مراقب باشند تا مبادا تفسیر های افراد مختلف بر روایت هایشان از عرصه ، سایه افکند.

 

 

 

3-      مصاحبه با پاسخگویان Respondents

هدف از این شیوه مصاحیه استنباط و استخراج دیدگاه های پاسخگویان از پاسخ های باز است.معمولا در انتخاب پاسخگویان،تجربه مناسب در عرصه مهم و تعیین کننده است(کسانی که از اطلاعات غنی برخوردارند)

اهداف کلی این روش مصاحبه عبارتند از:

1-      روشن کردن معنای مفاهیم و عقاید عمومی

2-      تشخیص و تمیز مولفه های عقاید بیان شده

3-      تعیین عوامل تاثیر گذاری که سبب می شوند کسی نظر خاصی پیدا کند یا به شیوه خاصی عمل کند

4-      رده بندی الگوهای نگرش های پیچیده

5-      فهم تفسیرمردم از انگیزه ها و کردارهایشان

برخلاف افراد مطلع که دنیای پیرامون خود را تفسیر می کنند،پاسخگویان تنها درباره خود،اندیشه ها و احساساتشان درباره دنیای اجتماعی شان حرف می زنند.این روش معمولا،روشی مستقل قلمداد می شود و کمتر در ترکیب با روشهای دیگر در عرصه پژوهش به کار می رود .گرچه پرسش هایی که از مصاحبه شوندگان پرسیده می شود متفاوت است ، در بسیاری از پژوهش های مبتنی بر مصاحبه با پاسخ گویان استفاده می شود،یکسان است تا امکان مقایسه مستقیم پاسخ ها وجود داشته باشد.مولفه های مهم مصاحبه با پاسخگویان عبارتند از:مواجهه های کوتاه ، پرسش های اندک ،پرسش های یکسان ،گمنام ماندن مصاحبه شوندگان و تاکید بر دریافت های ذهنی پاسخگویان .به نظر لازارسفلد ،مصاحبه با پاسخگویان دریچه ایست به تعاملی که بین دنیای درونی افراد (نگرش ها،انگیزه ها ی اجتماعی ) و زیست بیرونی آن ها جریان دارد . پاسخ های دریافتی در این نوع مصاحبه گزارش ، این تعامل است.با تمام این احوال تمایل به استفاده از این دیدگاه در حال تغییر است .در بحث روایی،شواهدی از این تغییر و تحول را در خور توجه بیشتری که به مصاحبه های باز و مبتنی بر گفتگو می شود،دیده شده است.

4-      مصاحبه های روایی Narrative Interviews

وجه ممیزه مصاحبه روایی با دیگر مصاحبه ها در سرشت دوگانه آن است.ذاتا متضمن رویکرد تجربه گرایانه Empirical Approach و پارادایمی هستی شناسانهOntological Paradigm است.در مصاحبه روایی برخلاف سایر مصاحبه ها که داستان ها را تکه پاره می کنند و هرتکه را متناسب با مقاصد تحلیلی خود در کنار هم می چینند،کل داستان را ضبط و ثبت می کنند.داستان ها مردم را قادر می سازند تا تجربه های خود را برای دیگران فابل فهم سازند.(بقول برونر)داستان ها با جامعه ای که این داستان ها از آن برخاسته،همخوانی دارد.روایت نقشی بسیار محوری و بنیادی در هنر ، معنویت ، جامعه و هویت انسان ها در جامعه داشته و آرزوها را در عمیق ترین سطح رمزگذاری می کند.مصاحبه روایی نخستین شکل مصاحبه های عمیق در علوم اجتماعی بوده.

پس از باب شدن روایت زندگی سرخپوستان ا اوایل قرن بیستم ، جامعه شناسان مکتب شیکاگو از دهه 1920به بعد،روش شرح حال نویسی را در مطالعاتشان به کارگرفتند.مصاحبه مبتنی بر روش زندگینامه ، هماهنگی خوبی با سنت مردم نگارانه دارد.چون معمولا از پشتوانه زمانی و تاریخی برخوردارند با میزان بالایی از ارتباط با تاکید بر تفسیر مصاحبه شوندگان از تجربیات و شرایط زندگی شان از زبان خودشان.شرح حال ها و زندگینامه ها همچون منشوری است برای فهم چارچوب های بزرگ تر فرهنگی وتاریخی.

در مطالعات علم ارتباطات ، از دو گونه مصاحبه روایی استفاده می شود: روایت فردی و روایت سازمانی .روایت فردی ریشه در ریشه در سنت های فرهنگ شفاهی دارد و بر تک گویی متکی نیست.از تعامل محاوره ای بهره می گیرد تا بتواند روایت های جالبی بیافریند.اخیرا در حوزه مطالعات راهبردی ، روایت های فردی را منابع راهبردی می دانند و اعتقاد بر این است که این روایت ، نوعی درون بینی نظامند برای بیان روایت خویشتن خویش .

(از دیدگاه بوج Boje)روایت سازمانی نوعی داستان گویی جمعی است که در بیان آن داستان بخش عمده ای از نظام معناسازی مشارکت کنندگان و ابزاری است که به پاسخ گویان امکان می دهد خاطرات فردی خود را با خاطراتی که از سازمان دارند،بیامیزند و تکمیل کنند.روایت های فردی و سازمانی از جهات بسیاری بهم شبیه اند،ولی در تفاوت اساسی دارندیکی اینکه روایت های سازمانی شبکه ای از واقعیت های جمعی را می سازدو دیگر این که سازمان ها خود منبع روایت داستان هایی هستند که در ذهن و کنش افراد آن سازمان تبلور می یابد.موفقیت مصاحبه روایی اغلب در گرو برقراری رابطه ای نزدیک و درازمدت با مشارکت کنندگان است.مصاحبه روایی در مقایسه با دیگر  مصاحبه ساخت یافته و چندان طراحی شده نیست و هدف غالب آن تدارک راحت ترین شرایط برای مردم است تا ماجراهایشان را بازگو کنند.(کمک به تداوم جریان بحث و عدم ایجاد مانع و تسهیل و تشویق گوینده به ادامه روایت )

5-      مصاحبه های متمرکز گروهی  Focus Group Interviews

تمام مصاحبه هایی که تاکنون به شرح آن پرداختیم ، تعامل دوسویه بین مصاحبه گر و مصاحبه شونده بود.لیکن مصاحبه متمرکز گروهی یکی از رایج ترین مصاحبه های متمرکز گروهی است ( مصاحبه گروهی دلفی،مصاحبه های ذهن انگیز Brainstorming Groups  و مصاحبه های غیررسمی در میدان پژوهش )این نوع مصاحبه از دیدگاه شرکت های بازاریابی و مشاوران سیاسی ، نه تنها به عنوان ابزاری برای تخمین واکنش های مردم نسبت به پیام ها،کالاها خدمات و تبلیغ نامزدی هایشان بلکه در امور تدوین پرسشنامه در مراحل مقدماتی مطالعات پیمایشی استفاده می شود .این روش مستقلا" به منزله روشی کامل برای گردآوری اطلاعات بکاربرده می شود که باعث رونق و افزایش مطالعات روش شناختی درباره طراحی ،اجرا و تحلیل داده ها ی این نوع مصاحبه است.مهمترین دلیل برای مصاحبه گروهی با مردم ،استفاده از عامل تاثیر گروه است که به معنای استفاده مشخص از تعامل های گروهی است و این تعامل ها داده های دانشی تولید می کندکه در تعاملات غیرگروهی دست یافتنی نیستند.افراد در گروه با افکار وتجربیات دیگران تحریک و تشویق می شوند و آنچه که رخ می دهد،نوعی تاثیر زنجیره ای یا سرریز شدن سخن است . چون به قول معروف حرف حرف می آورد و هر کلام از دل نکته ها و گفته های پیشین می جوشد.هدف ایجاد تعامل مکمل  Complementary Interactions است که فاقد خشکی هنجارهای گروهی است و به جریان معنا سازی که به طور طبیعی در دنیای مشارکت کنندگان رخ می دهد،شور و حال می بخشد و گاه مردم مشتاقانه در خصوص مسایل حساس و مسایلی که مدت ها پنهان داشته اند،صحبت می کنند.در این نوع مصاحبه گاه موضوع های مختلف به تضارب آرا و بروز جهان بینی های متعارض می انجامد.در مجموع مصاحبه متمرکز گروهی ، آزمایشگاه اجتماعی سودمندی برای مطالعه نحوه تولیدتفسیر ها و برداشت ها و تجارب شخصی است.

دستور کار اولیه مصاحبه های گروهی : حداکثر افرادمشارکت کننده در گروه بین 6 تا 12 نفر- مدت مصاحبه 90دقیقه تا 2 ساعت – معمولا این مصاحبه ها در محل برگزاری نشست ها و همایش ها یا مکان های عادی و به دور از تاثیر خاص برگزار می شود. (مورگان) تعداد سوالات ، عامل مهمی در سامان بخشیدن مصاحبه است - ضبط ویدئویی آشکار  یا از پشت شیشه های یک طرفه ، برای ثبت و ضبط حرکات و رفتارهای قابل توجه مصاحبه شوندگان از جمله مشخصات مصاحبه های نوآورانه است.مصاحبه گر یا مصاحبه گردان Moderator نقشی اساسی در توفیق مصاحبه گروهی دارد.(توازن مطلوب بین حاضران،ایجاد فرصت یکسان سخن گفتن برای حضار و برقراری حس خوب در گروه و هدایت آرام بحث به سمت هدف های پژوهش)مصاحبه گردانان با مراجعه به نوارهای ضبط شده می توانند نحوه مدیریت نشست ها را مطالعه و ارزیابی نمایند.

انجام مصاحبه :

مصاحبه فعالیتی چند وجهی است و مهارت های متنوعی را می طلبد.از مصاحبه بعنوان ، ابزار حفاری علوم اجتماعی یاد می شود که نشانگر اهمیت این فعالیت می باشد.مصاحبه تا اندازه ای شبیه گفتگو است و بنابر این مصاحبه گر باید از مهارت گفتگو برخوردار باشد.

دستور کار اولیه مصاحبه : پرسش ها به نحوی موثر ، بدون ایجاد احساس واهمه و تهدید در مصاحبه شونده باید طراحی و اجرا گردد.مصاحبه موقعیتی برای یادگیری است.مصاحبه ها مواجهه های بین فرهنگی هستند و چنانچه مصاحبه افشاگر برخی رازها و واقعیت های پنهان است،مصاحبه گر باید در استفاده از اطلاعات قابل اعتماد باشد.اشتباه های احتمالی به رغم آمادگی مصاحبه گر،قابل گذشت است.نکته آخر اینکه گوش دادن دقیق و هوشمندانه به محتوا و نحوه گفتارها،پلی است که پژوهشگر با آن به دنیای مشارکت کنندگان می پیوندد.

محیط و زمینه مصاحبه Interview Context

برای انجام مصاحبه باید کلا" {زمان های محفوظ ومطمئنی }لحاظ گردد تا کمترین فشار بر مشارکت وارد شود یا احساس نگرانی کنند.بهترین نتایج زمانی بدست می آید که مشارکت کنندگان آرام – نه برانگیخته و خسته باشند.مکان مصاحبه تابع ملاحضاتی مشابه است .مکانی دور از مزاحمت یا حضور دیگران ( نه الزاما" پشت درهای بسته).مکان خصوصی تا آرامش و محرمانه بودن گفتگوها آسیبی نبیند.مصاحبه تلفنی مشکل مکان را به طور کلی برطرف می کند،لیکن بیشترین انتقادی که به مصاحبه تلفنی شده این است که مصاحبه ها غیرشخصی و جانشین ضعیفی برای دیدارهای رودررو هستند.

ضبط مصاحبه ها

از آنجایی که ما اربابان حافظه نیستیم ، به دو صورت امکان ثبت مصاحبه ها مقدور است: یادداشت برداری یا ضبط صدا.مهمترین مزیت یادداشت برداری این است که در هر جا و بدون اتکا به ابزارهای مکانیکی قابل اجراست.با ضبط و پیاده کردن نوار مصاحبه،متنی را بازتولید می کنیم که نه تنها شامل گفتگوهاست بلکه نشان می دهد مطالب چگونه و با چه واژه ها و عبارتی بیان شده است.

دلیل مهم دیگر برای ضبط مصاحبه ، آزاد کردن مصاحبه گران از قیدیادداشت برداری و دادن امکان مشارکت کامل به آن هاست.چنانچه پژوهشگرتنها به واقعیاتی که آزمودنی ها بیان می کنند و نه عین عبارات ،نیاز داشته باشند،در این صورت یادداشت برداری مناسب تر از ضبط مصاحبه خواهد بود .

سرانجام این که پژوهشگر می تواند به مصاحبه شونده وعده بدهدکه نسخه ای از متن پیاده شده مصاحبه را برای او خواهد فرستادو این پیشنهادمی تواند نشانه ادب و لطف وی و ضمنا" پیام حسن نیت او در استفاده از متن ضبط شده ،تلقی شود.گاه مصاحبه شوندگان پس از خواندن متن،مطالبی به آن اضافه می کنند.

ارتباط و حسن تفاهم Rapport

پژوهشگر باید بکوشد خود را جای مشارکت کنندگان بگذارد و آماده شود تا به ابهامات و پرسش های مرتبط با پژوهش و مصاحبه و خصوصیات فردی و حرفه ای پژوهشگرکه توجه مشارکت کنندگان را جلب می کند،پاسخ دهند.هدف دستیابی به ارتباط و حسن تفاهم با مصاحبه شونده است و حسن تفاهم از یک نقطه نظر بدان معناست که دو طرف مصاحبه به رغم اینکه ممکن است با دیدگاه های یکدیگر موافق نباشند،به نظرات هم احترام بگذارند.حسن تفاهم وضعیت پژوهشگر است در برابر مصاحبه شونده و بی طرفی موضع اوست در قبال محتوای گفته های مصاحبه شوندگان.حسن تفاهم کیفیتی مرتبط با رخداد ارتباط استو نه امری ناظر بر روابط بین افراد.به نظر اسپردلی حسن تفاهم هم می تواند مثل حس احترام،در نبود انس و علاقه به وجود آید و این چیزی نیست که یکی از طرفین مصاحبه مالک آن باشد،چراکه ذاتا" دستاوردی اجتماعی است.

ایجاد ارتباط با روشن کردن هدف پژوهشگر آغاز می شود.باید دلایل روشن و صادقانه ای برای مشارکت کنندگان اورد تا مطلع شوند که چرا با آنها تماس گرفته شده ؟ یا  اینکه هدف پژوهش چیست ؟ و غیره ...بنابر این هدف مصاحبه متمرکز گروهی پی بردن به دیدگاه های گروهی از مردم در زمانی معین است و برای انجام امر ناگزیر از پیروی برنامه کاری معین و ایجاد حسن تفاهم هستیم.

1-      معرفی مصاحبه گر توسط خودش از جمله راههای جلب توجه مشارکت کننده و یکی از شیوه های هموار کردن راه برای شکل گیری مصاحبه ای پر بار خواهد بود.

2-      مشارکت کنندگان خود را معرفی کنند.با صحبت کردن در جمع،مشارکت کنندگان احساس راحتی خواهند نمود و تجربه ای مثبت خواهد بود.این امر ، شیوه ای مناسب جهت هموار نمودن راه برای شکل گیری مصاحبه ای پر بارخواهد بود.

3-      و سرانجام تذکر این نکته مهم است که رسیدن به حسن تفاهم بین دو انسان غیرمتجانس (به لحاظ سن و جنس)دشوار است که ممکن است علاوه بر تهدید رسیدن به حسن تفاهم،منجر به تضعیف احساس امنیت و اعتماد به نفس پژوهشگر بینجامد.

بنابر این حتی اگر با اخلاقیات،ارزش ها،با رفتار دیگران مخالفیم،می توانیم به حسن تفاهم دست یابیم.هر چند رسیدن به این حسن تفاهم،خود مستلزم آن است که رفتارطبیعی و  عادی مان را تعدیل کنیم.

پژوهشگر نیز در هر پژوهش باید هوشمندانه آماده باشد تا شیوه واکنش به آزمودنی هایش را ،تصمیم گیری نماید.

گوش دادن

گوش دادن در بنیادی ترین سطح به معنای توجه کردن است که مهمترین رفتار در برقراری ارتباط می باشد.روشی که بدون آن فهم سخن و استنباط کلام ممکن نیست.توجه کردن نوعی گوش دادن منفعلانه است و گوش دادن فعالانه تلاشی است برای شنیدن نکته های مهم سخن مصاحبه شونده و شناخت جنبه های مختلف یعنی آرایه های سخن،لحن عاطفی،ارتباط و انسجام مطالب.گوش دادن فعالانه تنها شامل پرسیدن سوال نمی شود.سوال باید در زمان مناسب و بجا پرسیده شود تا نشان دهد،پژوهشگر دارد به حرف های مصاحبه شونده گوش می دهد.علاوه بر این حرکاتی همچون سرتکان دادن،لبخند زدن،نگاه کردن با توجه و بیان اصواتی،همچون بله یا آهان،به گفتگو قوت و قوام می بخشد.ارتباط و حسن تفاهم همواره به گوش دادن فعالانه می انجامد که پیوند دهنده اجزای هر مصاحبه است.